دنبال بال می گشتم
برای رفتن از دنیا
خدا به من یک پرنده داد
با چشمهایی به رنگ خودم
و لبخندی کوچک
زیر پرهای آرامش
- دنبال آب نمی گشتم
از اولش هم چندان
تشنه ام نمی شد
زیاد عرق نمی کردم
زیاد هم نمی دویدم
قانون فوتبال من این بود -
تشنه بودم
یعنی پرنده ام نگاه کرد و گفت
" تشنه ای
تشنه ای"
و کون حمام رفته اش را
تکان می داد
- زیاد می رود حمام
خیلی موجود تمیزی است
حوله اش را می بندد به کله اش
راه می رود توی خانه
و غر می زند آرام -
پول نداریم
وضعمان خراب است
اگر بمیرد هم
نمی گذارم دو تا حوله داشته باشد
[+] --------------------------------- 
[0]