دوباره آسمان گرفته شده
و هوا سنگین شده
و صدای تق تق پاشنه های بلندش
و فری فری های کلافنده اش
خانه را پر کرده
من
تنها
صدای چغ کشیدن شمشیرش را
شنیدم
یک صدای آرام
مثل پریدن بطری
بعد هوا سنگین شد
تلوزیون
از دستم عصبانی بود
کتابم حالم را نداشت
و لپ تاپم فحشم می داد
هوا از من عصبانی بود
و باران نمی بارید
احساس تلخی به من می گفت
چوب پنبه ی پریده
کله ام بوده
چلق بر زمین افتادم
[+] --------------------------------- 
[0]