Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
محمد رفت سربازی امروز، بهش گفتم هیچ حس خاصی از سربازی رفتنش ندارم. حس آنموقعم همینطور بود. ولی حالا کمی احساس تهوع دارم مثل اینکه حامله باشم و کمی هم لای پایم درد میکند مثل وقتهایی که شوهرها به زور. و فکر میکنم برعکس آن چیزی که به من گفت نقاط مشترکمان خیلی بیشتر از علاقه دیوانه وارمان به تمام چیزهای برقی است. فکر میکنم چیزی آن ور ِ بودن و آن ور ِ علی و محمد بودن ما را به هم ربط میداده است . قرار گذاشته بودیم با هم برویم سربازی من جراتش را نداشتم کثافتش انقدر برایم سنگین بود که بابا فعلا کاری به کارم ندارد. ولی محمد پشت خط ماند. رفت. فکر میکنم پیرزنهایی هم که برای آدم خانم می آورند بعد اینکه دخترک با آدم میرود توی اتاق همین حس بهشان دست میدهد.

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM