این داستان سکسی همیشگی نیست خاطرات واقعی یک بچه زرد لاغر است از دبیرستان تیزهوشان علامه حلی
یادم نمی آید زمان دبیرستان هر سال یک معلم دینی و یک معلم قرآن داشتیم که اسم منحوس هیچکدامشان یادم نیست. معلم قرآن که فی الواقع یکجور sex prevert تمام عیار بودگیر داده بود همه با شماره آیه قرآن حفظ کنند. می آمد بعد توی کلاس میگفت من متخصص هستم چون اگر قیافه آدمها را نگاه کنم میفهمم کدامتان دیشب محتلم شده اید. بعد میگفت آدمهایی که دیشب محتلم شده اند یواشکی بروند تیمم کنند نجس نیایند سر کلاس قرآن. میگفت اگر کسی آیه قرآن را نجس باشد و مسح کند با اردنگی میاندازمش بیرون.جزو افتخاراتش هم این بود که ما جبهه که بودیم من چهل روز پیاپی محتلم نشدم. آن یکی دیگر هم یک دیوانه ای بود که بهش میگفتند جن گیر از اول کلاس تا آخرش درباره جن ها و اینکه چه کارها می توانند بکنند کنفرانس میداد هنوز هم که هنوز است سعی میکنم شبها درباره حرفهای آن مرتیکه احمق فکر نکنم. یکی دیگرشان هم عشق این بود که بچه ها توی ورقه های امتحانی عکس گل بکشند و هم را برایش لو بدهند که کی چه کار کرده. یادم هست که میگفت بوی عرق sex با عرق ترس فرق دارد. و او از بوی آدمها میفهمد که محتلم شده اند یا نه...
از آن جمع خیلیهایشان جاهای مختلف دنیا هستند. یکیشان پرینستون استاد شده یکی دیگرشان در تگزاس دکترا میگیرد. ولی مطمئنم هر جا که باشیم این مزخرفات هیچ وقت یادمان نمیرود زخمی که روی روحمان گذاشته جایش هنوز هست...
[+] --------------------------------- 
[0]