Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
ققنوس
Mutter, Ich bin dumm...

فرصت محدود
برای نوشتن شعر
برای یاد گرفتن اینکه
داستایوفسکی
چه گفته از ایمان
و انتظار اینکه مردهای هنرپیشه
توی فیلم‌های خاکستری
چه گفته‌اند درباره‌ی مردن
و علی‌رغم گفته
چطور عبث مرده‌اند
بعد سوره‌ای یا گلوله‌ای
و اینکه سریعترین روش
برای تفسیر این همه
حرف توی پایتون
کجا ست؟
و اصلاً اینکه آیا اجتماع تیوپل‌ها
برای توصیف جهان کافی است؟
بعد تازه صحبت هست از دکمه
از چارخانه‌های پیرهن
و سینه‌های تو
که زردرنگ و مشتاق و بی‌احساس
تیوپل تیوپل
زیر دکمه منتظر اند
و اینکه پیرهن
چارخانه‌ی بنفش
یک تیوپل است
با گمانه‌های کوچک گلدار
و اینکه بوی زن
چارخانه‌ای است
در دوایر مشتاق
و اینکه اشتیاق
اشتیاق هم حتی
تیوپل است
تیوپل است
و اینکه جهانی از اعداد
از زمان‌های رفته
از رفته‌ی زمان
دیوانه کرده
کرده شاعر را...

جان جوجه
پرنده‌ی سرخ
پر بیخودی درآورده

زن مرا...
آتش بزن مرا...


*تا جایی که می‌دانم تیوپل در زبان برنامه‌نویسی پایتون یکی از روش‌های بیان اعداد و اطلاعات به صورت مربع‌ها ست

 
مردن
جوادترین عشوه‌های دنیا ست
لعنتی‌ها
امتحان می‌کنند آدم را
نگاه می‌کنند
چقدر
برایشان گریه می‌کنی
چند بار گریه می‌کنی
چرا گریه می‌کنی
یا کجا
بعد
حتی حمیرای مرده‌ها
از فکر اینکه
بعد مردن
اطلسی‌ها
مثل گذشته است
غصه می‌خورند

 
تمام جهان با من
از من. قهر کرده رفته دنیا
و وقتی که دنیا رفته
شعر برای آدم حرکت تزیینی‌ است
جهان را به آدم
آسان نمی‌کند
شعر کونش را می‌کند به آدم
زنگ نمی‌زند به آدم
دیگر
بعد هر سطری سطری
نمی‌آید
معنی جدید می‌خواهد آدم
و هر چه خودش را
و حرف را
و کلمه را
فشار می‌دهد
از آدم کلمه تازه نمی‌‌آید
چقدر هر شب
روز من
دور و تکراری ست؟

 
درباره #روسیه

دارم برای اثبات دیوانگی‌م در سن ان سالگی #برادران_کارامازوف رو به انگلیسی می‌خونم. برای کسی که مثل من انگلیسی‌ش متوسط باشه کمی وقت‌گیر ه (برای من حدود یک ماه طول کشید. الان بیشتر به قصد خودنمایی دارم توصیف تجربه می‌نویسم)

۱ - هیچ ترجمه مستقیمی به فارسی از برادران کارامازوف وجود نداره و اگر چه کلاً توصیفات #داستایوفسکی از زنها و روابط الله‌وکیل خلاف دین مبین اسلام نیست حتی اگر یک مترجم خوب روسی پیدا بشود که حوصله و توان ترجمه همچنین کار دشواری رو داشته باشه صنعت چاپ ایران در وضعیت فعلی خیلی از جزییات رو حذف می‌کنه که فکر می‌کنم مهم اند
۲ - به نظر من شناختن #روسها از دو جهت خیلی مهم ه یکی اینکه ملت مهمی هستند و یکی اینکه دردهای شبیه زیاد داریم که شاید اونها به خاطر نزدیکی فرهنگی به اروپا بیشتر درباره‌ش نوشتن
۳ - دادستان دادگاه دیمیتری کارامازوف به یک صورتی بیشتر از متهم و به بهانه متهم درباره روسیه حرف می‌زنه درباره سرگشتگی روسیه میان دو ورطه بدبختی مفرط و اعلای اعتلا نمونه تارکوفسکی‌ش می‍شه آندری روبلوف وقتی بعد اون همه سیاهی تصویر رنگی می‌شه می‌ره روی نمایش شمایل‌های روبلف قدیسهایی که حتی بهشت هم براشون هبوط ه. دیمیتری یک جمله دائم داره من ممکن ه عوضی و قاتل باشم ولی دزد نیستم در واقع هر دو هست و هر دو نیست
۴ - حضور زنها هم شبیه به حضور زنهای ایران ه و هم فرق داره (توی فرهنگ‌های شرقی همه چی اینطور ه) زنها اهمیتی ندارند ولی تمام اتفاقها فدای اونا س قدرتی ندارند ولی همه کارها رو اونها کردند. مسئوولیتی ندارند و همه تقصیرها با اونها ست
۵ - ما ایرانی‌ها این رو خوب می‌فهمیم اینکه مردم درباره کارهای آدم چی می‌گن از کاری که آدم کرده مهم‌تر ه
۶ - از یک نگاهی شاید ایران #کامیکس اتفاقات روسیه است عواطف و احساسات غلیظ‌تر ه و فقر و نفرت و اختلاف طبقاتی عمیق‌تر
۷ - در تعریف داستایوفسکی قتل همیشه یک اتفاق محتوم ه یه سایه سیاهی که مثل حرومزادگی از بالای سر مقتول نگاهش می‌کنه
۸ - قسمت قشنگی از داستان راوی جدید داستان ه که شبیه داستان‌های دیگه نیست معلوم نمی‌شه نویسنده است همسایه است پدر ه، بچه است کی ه؟ موضع داره شوخی می‌کنه اغراق می‌کنه. جوک می‌گه
۹ - #برادران_کارامازوف حتماً مهم ه #روسیه مهم ه و #داستایوفسکی حتماً یکی از مهم‌ترین نویسنده های دنیا ست
 
دارم برای اثبات دیوانگی‌م در سن ان سالگی #برادران_کارامازوف رو به انگلیسی می‌خونم. برای کسی که مثل من انگلیسی‌ش متوسط باشه کمی وقت‌گیر ه (برای من حدود یک ماه طول کشید. الان بیشتر به قصد خودنمایی دارم توصیف تجربه می‌نویسم)

۱ - هیچ ترجمه مستقیمی به فارسی از برادران کارامازوف وجود نداره و اگر چه کلاً توصیفات داستایوفسکی الله‌وکیل خلاف دین مبین اسلام نیست حتی اگر یک مترجم خوب روسی پیدا بشود که حوصله و توان ترجمه همچنین کار دشواری رو داشته باشه صنعت چاپ ایران در وضعیت فعلی خیلی از جزییات رو حذف می‌کنه که فکر می‌کنم مهم ه
۲ - به نظر من شناختن روسها از دو جهت خیلی مهم ه یکی اینکه ملت مهمی هستند و یکی اینکه دردهای شبیه زیاد داریم که اونها به خاطر نزدیکی فرهنگی به اروپا بیشتر درباره‌ش نوشتن
۳ - دادستان دادگاه دیمیتری کارامازوف به یک صورتی بیشتر از متهم و به بهانه متهم درباره روسیه حرف می‌زنه درباره سرگشتگی روسیه میان دو ورطه بدبختی مفرط و اعلای اعتلا نمونه تارکوفسکی‌ش می‍شه آندری روبلوف وقتی بعد اون همه سیاهی تصویر رنگی می‌شه می‌ره روی نمایش شمایل‌های روبلف قدیسها

 
هنوز هم همان
شورت های پیچیده مان را می پوشد
سینه های گنده ی خودمان را دارد
هنوز هم شنبه ها
سیگار را ترک کرده است

ولی عاقل شده
عرق نمی خورد
فحش نمی دهد
حشرش نمی زند بالا
و دیگر
عاشق من نیست

#شاید
 
بیت بساز
از همین بیت بزرگ ها
سید شو
سخنرانی کن تا من
الهام چرخنده ات باشم
 
https://linktr.ee/chel40e

 
من که حقی نداشتم
ولی
کلمه «من» که از من حقی داشت
کثافتهای اعراب ندار سگ دهن
دافهای خوش‌‌هیکل اهورایی
زلف آشفته‌های خوی کرده
با کلاس‌های اشعار فارسی
کلمه‌های لخت
وقتی من را
بیت ببیت و کل‌مه کل‌مه
تکه
پاره به خانه می‌بردید
من که مرتیکه‌ی دریدا گفته مرده ام
لااقل برای این بچه
برای میم نون
«من»
تکه‌ای کنار می‌گذاشتید
«من» گرسنه است
برهنه است «من»
و حرفی از من
برای «من»
نمانده است
 
تا که ه‍یچ اتفاقی نیفتاد
چند نفر از دشمن
در جنگ تن به تن
و چند تا از ما
روی مینها
و چند بار ما
توی خندقها
و چند تا هواپیما
بر فراز آنجا
و چند شهید
توی پرچمها

تا جنگ تمام شد
تا جنگ بعدی ما
چند روز مانده بود؟
 
صدای قلب تو
ساعت ظریفی کیری است
که هر تیکش دق میدهد
که تاک نداشته باشد
و تاک تو
دیگر درخت نیست
شرابخانه‌ای طولانی است
که دیوار من را
توی پنجه‌هاش نگه می‌دارد
و باید الان نکته‌ای بنویسم
درباره‌ی پنجه و عقاب
چون مثل talketive بودن انگور
پنجه و عقاب
جناس فلان است
و در زبان فارسی
همانطور که شاخه‌هایت می‌گویند
هرکدام دنده ها شایسته‌ی نوازشی
و گرچه ترد
فشار
دنده‌های زبان را نمی‌شکند
- و آخ چقدر حرف دارم درباره‌ی زبان كس‌کش-
که مثل تو ست
و مثل درخت تاک است
و مثل عقاب است
و من را بی‌تاب
از شانه‌هام گرفته
به زودی
و این زودی
به شدت می‌پرد به سوی هرگز
ونمی‌ماند در هر
و اما گز
گز از مو نمی‌گردد

 
ارتباط من
با خودم برقرار نیست
ارتباط بی‌قرار من
گیسهاش را
دور انگشت کوچک‌ش پیچ می‌دهد
و فکر می‌کند
به اینکه یک ارتباط مناسب...
-همیشه حرفهاش را در نیمه‌ه‍‌ای مهم قطع می‌کند-
... علاوه بر آن
چطور می‌شود
ارتباط زن با گلدان
-همیشه تاقچه برای آغاز ارتباط جای مناسبی ست-
و وقتی حواسم بش نیست
برای خودش چایی...

- باورم نمی‌شوم
جایی خوانده بودم که ارتباط خوب
باید
بین شاعر و مخاطب
ارتباط تخمی قطعی باشد
و شاعر وظیفه دارد
مدام با خودش
وصل کند ارتباط‌ش را
اما-
امای لاغر تمام ارتباط‌ها!
خانم کوچک!
کات‌ِ رینای دست سرخ!
کون قشنگ!
من که نیستم
ارتباط نحیفت که مرده بود
با دستهای کج
و پوزه‌ی خونی
در پطرزبورگ‌های من
از چه
پرسه می‌زند؟
 
از همین‌جا شروع می‌کنم
از گوشه‌های صورتی‌رنگ لب‌ها
و دامنه‌ی چانه
و اینکه باورم نمی‌شود که هر لباس
پارچه‌ای بریده است
و شانه
نرمی شانه
استخوان و پوستی است
و اینکه کوچه تنها
فضای خالی بین خانه‌ها
در اطراف خیابان است
باور نمی‌کنم جهان را
تو را
زن را
مردن را
و فکر می‌کنم که
شاعری
دیدگی است
و شرح باور نکردگی

- شاعر در خودنویسش را می‌گذارد
و فکر می‌کند
به گور بابای مخاطب‌ها-

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM