ای کاش بزرگترین گاو دنیا بودم
و هر دو پستان شادمان صورتی رنگم را
در سطل شیر پر چرب میانداختم
و سطلش را
به روی پیش پای تو
و آسفالت
تا مثل عنکبوتهای شادمان
به روی آسفالت
در هم بلولند
ای کاش سینهای فراخ داشتم
مثل رخش
و میشد مرا برید
یا تکاور نمیبریدم
به لانهات میرساندم برگ
عزیزغیر رمانتیکم
عن شخصیم
کاش تمام خون گرم جهان
توی گردن من بود
گرم میشدی
مهربان میشدی
سیراب میشدی
خرخر میکردی
اما گرگ
با خون خرگوشهای سرمازده
گرم نخواهد شد
[+] --------------------------------- 
[0]