پاییز عریان بود
چنار هزاردست
از بادی که پوشیده بودی ترسید
زمستان خندان بود
گربهی درازی خرامان
گذشته بود از خیابان
برای نوشابهاش
دنبال تکهای از یخ بود
بهاران خجسته بود
اسب مستی
تلوتلو دویده بود این تگزس (in Texas)
نفس کشیده بود
و دشتها ظریف و گرم
مثل چرخ گردان موشها
زیر سمهایش میگردید
تابستان تابستان بود
شب
هنوز هم از خورشید
بر گلوم داغ گذاشته بودم
[+] --------------------------------- 
[0]