روزی میمیرم
و توی موزهی یادبود من
تمام زنگهای بیشمار میسد کال مرا
و توی موزهی تو
کنار نمونههایی از عضلات شقیقه
کنار کشالهی صورتیرنگ آهو
بغضهای مرا
نگاه میدارند
تمام خشم سرخ مرا
توی تانکر میریزند
تمام کرکری که با نهیبهای تو
mute گردیده
نگاه میدارند
بعد روی قبرم مینویسند
علیرغم حرفهای دوست دخترش...
-اگر چه خانم معروفی است-
بعد بین قبر من
که جای فقیری نزدیک هاسپیتال لقمان است
و قبر تو
در مقام شامخ دولت ظهیر
چیک تو چیک فروغ
دیوار و لودر میگذارند
سیم برق میکشند
ذغال و آتش میریزند
سبیل و شاتگان میگذارند
روزی میمیرم
و طبق وصیت تو
مردهام حتی
از تو بینصیب خواهد ماند
[+] --------------------------------- 
[0]