دونده روی چمن
بدون تتاق جرقه
یا بخار دماغ
بدون اشک
با هجوم الیم سگهایش
و ونگ گربهها
از تمام کوچه آمد باد
با صندلی از پفیترین پارچههای شکمگنده
مثل نیامدن
آمد
کنار من نشست
از شانهی چپ
اسم و داستانها را پرسید
تمام عکسهای لختی
خندههای ریز در ملافه
پاهای کوچک بازیگوش
تمام آنچه مردان
دربارهاش سکوت میکنند
خشمگین میشوند
عرق میریزند
میمیرند...
در من
رضای موتورسوار
سر به دیوار کیمیایی داشت
[+] --------------------------------- 
[0]