تا به حال رفتهای بخوابی ایوان
ببینی ایوان حالت را ندارد؟
تا به حال رفتهای دریا ببینی خورشید؟
- زیاد رفته ام دریا
دریا
لای شنهایش خورده آدم دارد
خورده کشتی
خورده ماهی
خورده
خرچنگ
مثل پیامبری
سلام
داشتم می گفتم
مثل پیامبری عصایش را به من زد
و من
دوپاره شدم
بعد عن
هی عصاش را
به من زد
و من
دریای رونده
به ترادفی از تکه های نیل تبدیل شدم
بعد بازوانش را مالید
خمیازه شد
و من
از التفات بی نظیر چشمهاش فهمیدم
خسته گردیده
- زیاد خسته شدم
قصدم این نبود
ولی
ولی راستش
ببین
نه اینکه حرفی بین ما نباشد
الان
اندوهگین ام
و تنها خواب
علاج خستهگی و غمگینی است
آمد لب دریا
و تمام دریا
- دریا یعنی ماهی
چند جرعه آب
می شود بدون ماهی دریا -
و تمام ماهی ها
کوسه ها
اسبهای آبی
تمام دریا وی را
عطش را
با حسرت نگاه می کردند
[+] --------------------------------- 
[0]