تمارین (سلول، رازقی، ضیافت)
جانم
زندان است
با مردهای مفتون دیوار سیمانی
و زنان زیبایی
که هر کدام
به تنهایی
مثل یک گلدان رازقی
ذره ذره پیر میشوند
جانم زندان است
و هر زندان
برای فرشتگان لاغر مرگ
ضیافتی است
به صرف ارواح بزرگ و بیهوده
ارواح غمگین ناامید
و جانم زندان است
و بلندگوی زندان می گوید
صبح فردا اعدامی داریم
[+] --------------------------------- 
[0]