شب
ارواح مرده های دیشب
در خوابم
داستان دستهای زفت نگهبانها
و حلقه ی طناب را میگویند
خاطرات لحظه های بریدن
اما نمرده ای
خاطرات لحظه های مردم میرن
اما نمرده ای
خاطرات روزهای مردم هستند
اما تو مرده ای
شب
ارواح ناامید
روی رگهای گردن من
راه می روند
و بر حلقه ی سیاه گردنشان دست می کشند
دردی در انتظار من است
دردی
در انتظار من است
[+] --------------------------------- 
[0]