کریمی اوس واگو ژی
مردی پشت شیشه
پشت شیشه های یخزده مردی
از پشت بام خانه
نگاه کرده
رفتن کالسکه ی دافی را
با کلاه بره
و دماغ ظریف
مردی نگاه کرده احتمالن از بالا
راه پر خار دره را
وگرنه چگونه
چرا
زمین
سفید و زیبا و دست نخورده گشته است؟
- هر بار نگاه می کنم به زندگی
به چیزهایی که تخمی تخمی
درست و دقیق
بوسه بوسه و سر به راه
اتفاق می افتند
هر بار نگاه می کنم به این رویال
به این قطار طلایی کلمات
که زرد و بنفش
می زند از تمام جهان من بیرون
هر بار نگاهی به کیف ام می اندازم
به ردیف لباس های تا شده
به کوک های دقییق
لباس های نازک بوسیده
کسی آرام صدام می کند که
"هیس...
من حواسم هست
من هنوز مبتلا و غمگین
اینجا هستم..."
دخترک
فکر می کند
گریه می کند
یادش می افتد
احتمالن
پشت شیشه های یخ زده مردی دارد
رفتنش را نگاه می کند...
[+] --------------------------------- 
[0]