و من خودم را کشتم
و از کشتن من
دست های تپانچه می لرزید
سعی کرد
صدای محکم داشته باشد
با خودش گفت
"گلو که ساده است
تازه
لمحه ای دیگر
اکر رسیده باشد به پیشانی
گلوله
قسمت زیادی از پریشانی را
پریشان کرده
و مجموعه ی کارهاش
- راستش اصل کار هم همین بوده -
برای تفرج آینده ی مردم
موجود است"
- و خودش را
توی دستهای خودش تکان می داد -
و من خودم را کشتم
بدون تپانچه
زیرا گلوله
از گلوی شاعر می ترسید
[+] --------------------------------- 
[0]