دخترک
هیچ چیز نداشت
پستان نداشت
و پول نداشت
غذای گوشتی نداشت
به تن
طبیعتن
گوشتی نداشت
و باید
عین مروارید
توی دستهات نگاهش می کردی
و موهایش را
با فوت
کنار می زدی
از روی چشمهاش
گاهی
لبخند کوچکی می زد
فلوت استخوانی اش را
از جیب اش بیرون می آورد
و ساز زن
می دوید ها به دور
"ارزش اش را نداری
راجع بت که فکر می کنم
زیاد هم تحویل ات گرفتم
و همین چند نت ساده
برای رفع تشنگی پرنده ها کافی است"
[+] --------------------------------- 
[0]