بهار چابهار
دشت ها
پر از زمازم زم هاست
هیس سکوت نبودن
با تماس بالهای صورتی رنگ شفاف اش
مدام
به تو
به خسته ی تکیده داده بر درخت
لزوم چیزی را اثبات می کند که اصلن
نیست
دشت ها
چکه چکه از باران
پر می شوند
ماهی در آنها می روید
و هر غروب
حتی
وقتی نمی کشد
گرگی
از تلخی استخوان شانه
در جنگل
زوزه می کشد
[+] --------------------------------- 
[0]