Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
عین MH370
بالهام دست و پا بسته  من را
برده اند به دور
و توی آبهای شور
تیلیت کرده اند
 
می ترسم از اینکه
مبادا سینه های گنده باشی
مریض نباشی
مثل جنده ها نباشی
خوب باشی
اهل زندگی باشی
می ترسم دامن بلند پوشیده باشی
و اهل فورپلی نباشی
می ترسم باد
مرا ببرد
و تکه هایم را
توی دریا بریزد
 
El Classico و این صحبت ها

توی این دره
سال و هاست
تک درختها و ماه ها و بره ها
به یاد گرگ های مرده
زوزه می کشند
توی این دره
سال وهاست
رودخانه ها و دشت ها و برکه ها
به یاد rain های آب برده
گریه می کنند
توی این دره
سال و هاست
از میانه ی جنازه ها زنی نمرده است

 در سکوت
مردهای پیر
توی کوچه حرف می زنند
توی دره
سال و هاست
 

گاز می زنی
و طعم عزیز سیب
دور چشمهات اشک می اندازد
گاز می زنی
و رطوبت از تمام جاهایت
دور ترشی و سرخی جمع می شوند
توی معده ات اسیدها
فریاد می زنند
و کشف
گناه عظیم کشف
تو را رستگار می سازد

هبوط
آسانترین مسافرتهای من بود

 

بزرگترین مشکلی که با داشتن مشکل در دنیا دارم اینه که وقتی آدم مشکل داره دیگه نمی تونه مطلب ناامیدوارانه بنویسه این تخمی ترین و مزخرف ترین هرمنوتیک دنیاس اینکه فکر کنی خواننده ها جای اینکه فکر کنند داری کس می گی و شاید بعدن بعدن بعدن ها یکیشون فکر کنه که حرفت راجع به دنیا حسابی بوده همه راجع بت میگن "حیوونی..." و بعد از روی حرفت رد میشن
 

و تو را
مریم را
به سوی زمین فرستادم تا
 برهنه ات کنند
رنجت دهند
گرسنه ات کنند
و مثل جنده ها روی پا بگذارند
فرستادم تا
روی عکس هات سبیل بگذارند
والهامشان کردم
تا شعرهای تخمی برایت بنوییسند
زیرا تو
و دنیای تو
برای عیسای من کافی نیست
 و چون تو
چون که تو
و عیسی
برای 
تفریح من کافی نبودید
و کتابتان تنها
چهل برگی فسقل بود
یهودا را بعدن
برای لو دادنتان 
به دنیا خواهم فرستاد
و وقتی که برگششتید
زخمهای مهلکتان را 
التیام نخواهم داد
باشد که رستگار نشوید

 
این زبان لعنتی من
به سوراخهای مهربان تو آلوده است
قبل  رفتنت باید
زبان من را با خودت می بردی
زبان آلوده
شعر را ثقیل می کند
 

باید برای تمام جهان شعر تازه ای بنویسم
که تو توی آن نباشی
و عاشقان تاق و جفتت لزگی
لنگ در آن هوا نکرده باشند
باید از نو الهه بسازم
به همان قدر کره خر که تو بودی
به همان صاف بیهیوده
باا همان نم چشمها
اما
امای کوچکی
در گلوی باید من
گیر کرده است

 
عقب عقب
حباب
خرچنگی
حماسه روی موجها
نماند و غرق شد



 

توی Google Ngram Viewer کلمه ی  poem رو نگاه می کردم فی الواقع اینجا میشه کل آرشیوهای نوشتاری که گوگل داره رو که به آمار کل نوشته های جهان نزدیکه درباره ی رواج یک کلمه ی خاص جستجو کرد در واقع این سایت نسبت استفاده از یک کلمه  نسبت به تمام نوشتارهای موجود توی فهرستش رومیده. میزان توجه به یک کلمه ی خاص رو در طول تاریخ معلوم میشه اینجوری. تفریح جالبیه پیشنهاد می کنم حتمن ببینین سعی کنید از نظر تاریخی مقایسه کنید البته طبیعتن کلمات زبانهایی لاتین نتایج بهتری می ده. همین کلمه ی poem رو اگه نموارش رو ببینید  میشه تاثیر مسائل تاریخی مختلف رو درش دید مثلن همونطور که سریع به ذهن می رسه دو تا افت شعر در زمان جنگ جهانی  اول و دوم  اتفاق افتاده که طبیعی ه نکته ی بامزه نقطه ی اوجی ه که تو سال 1967 اتفاق افتاده که حدودن معادل سال 45 ایرانیه همون کس شعرات مربوط به دهه چهل که دوران امام زمان شعره و از اون سال اقبال به شعر در تموم جهان رو به نزول ه فی الواق از اون تاریخ مردم جهان اقبال کم و کم تری به شعر داشته اند و طبیعتن شعر بدون مخاطب اراجیف ه
و مسخره اینه که من تا حالا هزارتا اراجیف از اساتید ریش و سبیل دار مختلف شنیدم درباره ی دلایل افت شعر فارسی در سالهای اخیر. اصل داستان خیلی ساده است  شعر از مد افتاده فی الواقع قناری معدن مرده خودمونیم و خودمون لااقل هم بکشیم حال که تا پنجاه سال شاید پنج هزار سال آینده خواننده نداریم دنیا رو سیاه خودمون نکنیم دختری رو که عاشقش هستیم فعلن شوهر دادند
 
انگار
زیر تشکها رفته باشی
زیر تخت
یا پشت تانکر نفت
توی حیاط
داغ و خسته شده باشی
و کسی برای پیدا کردنت
نیامده باشد
 

تاب می دهد مرا ز پیشانیش
انگار
زلفک عبثی باشم

 
ساده نیست
برای بستن چشم هام
کافی است
پرواز کنم



 

اگر بگوید بمیر خواهم مرد
اگر بگوید بیا
صبر خواهم کرد

 
مسلم جریحه ایست
دستهای اولاد هاشمی بسته است
عباس
خون دستهاش را به صورتش مالیده
میزان آتش کافی است
اسبهای هولناک
هولناک می دوند
آنسوی رود
پرنده از قبل رودخانه و اینها
جفت پا
از روی دنیا پریده
 
در همین لحظه مرگی
کوچک و ساده و دست خالی
از سر کوچه امان برگشت
در همان قبا سیاه کیری همیشه
ماشین همیشه
چلچراغ همیشه
سینه زنان گذشت و سر به دیوارهای ما گذاشت
و سخت گریه کرد
در همین لحظه ی کوچک
مرگ
عین پاتیل ها
توی جوب روبه ر وی خانه عق عق زد
عق
عق
و زهرابه ای از درد
توی رگهای کوچه جاری شد
در همین زمان کوتاه ِ  ان
گفتند کشته ان
مرده بوده از اول انگاری
 
استتمام

تمامن از
و تا به سر
و دامن از
تمام راه راه های در به در میان دشتها بهار
همین بهار
برای من زمین بیار
که دانه گاه دستهای رفته ام
کورتاژ طفل های دس دسی
بیا و از ترانه ها کسی
مماخ در مماخ و رخ به رخ
برای من هلاهل از به نو بیار
همین و
مرگهای با همان و داس و هروله
داستان ازدواج گردبادها و زلزله
بیا تمام کن مرا
تمامی از
تمامتی که باغهاست
بیا حرام کن مرا

 
مامانم به عنوان مسوول مراسمات خونه تلفنی  چک کردند که موقع سال تحویل لباس عید پوشیده باشم الله وکیل آن  موقع توی رختخواب بودم حتی شلوار عید هم پام نبود...

 
هیچ

باد
برای جنده ها سفته
بسکی نرمن

دوش
برای جنده ها سرده
بسکی گرمن

ماه
چل سال پشت هم
حدیده می کنه

شب
چل سال پشت هم
دوپیچ می کنه

تخت
چل سال پشت هم
گوش می کنه بشون که

قیچ

منم همون جنده ام



 
An-Coded

چقدر این کدها
برنامه های بیچاره
شبیه گیسهای توست زیر دوش
مثل گیسهای پیچ پیچ توست
و رگهایی از آن
جور دردناکی آبی است

چقدر رگهای آبی کد
دردناک و غمگین اند
سال های پشت هم
داستان خر حمالی
کاپ های بزرگ قهوه
دوستهای دختر اشک مشک توی عینک
چقدر
گیسهای آبی تو
دردناک و غمگین بود
 

و من
زیر دوش عرق
بوست خواهم کرد
و جنون ادواری مهیبم را
دور دستهات خواهم پیچید
و من
از افق طلوع خواهم کرد
و شادمان نماز صبح باطلت را
برخواهم داشت
روی بام لنگه پا خواهم رقصید
و در حیات خواهم افتاد
نگاه کن من
دیگر احتیاجی به برداشتن  ندارم
 
نظرت چیه؟

بزا تمون غصه های بار و بریزم
بمونه از جهون فقط تو
بعد بریک آپ کنیم
من بمونم پیشت
هیچ به سمت آسمون پرواز کنه

 

نتوانستن
عبور هوس ها از نتوانستن
پریدن بی تاب سربازهای هوس
از روی سیمهای خاردار
و سوختنی آرام
در میان آتش ناتوانی ها
 

اولش آدم به درد همه جا می خورد می توان فوتبالیست بشود شاعر بشود مهندس بشود نویسنده بشود ولی بعدنش خیلی بعنش آدم به یک جایی می رسد که حتی به درد مردن هم نمی خورد یک چهل سالی را در همین حال دسطت و پا میز زند تا اینکه برا وجودد اینکه به درد مردن نمی خورد می میرد مجبوری
 

خط سینه هایت طولانی است
خط سینه های کوتاهت طولانی است
و خط طولانی 
علامت عمر کوتاه است
 

چشمهای مرده های سالهات را
صندوق زفت در کن
از شاشت
برای دختران تازه سال ادکلن بساز
مویت را
هر تاری
به قیمت بالا بفروش
حرام دنیا شو
حرام مفت پرده هاش
دستهاش
چشمهاش
پنجره هاش
مثل وقتی که
مرده ای که
دوستت داشته
دوستت نداشته باشد
بعد پیش دریا برگرد
کله ی کچلت را
روی شن ها بگذار
به مد توجه نکن تا دریا
دورت را بگیرد

 

مرده ها
عین دخترای عفیفه
از لای پنجره با حسرت
کوچه رو نگاه می کنند
و هر چه سوت می زنیم
توی کوچه نمی آیند

 
پایان تنهایی

به پای برهنه ی دختر بر چمن قسم
به همین ها زودی
برف خواهد بارید
و می شود از برف
آدم برفی ساخت

 
برای زنی ژاپنی

حلقه ی دماغ به ژاپنی ها نمی آید
باید ولی برات
جای شورت
حلقه ی دماغ می خریدم
ژاپنی ها نیازی به شورت ندارند
 
برای زنی کوچک

باید براش حلقه ای خرید
قفلش کرد
با کلیدها
توی جیب گذاشت
و بعد
هنگام دویدن
از صدای برخورد النگویش
با کلیدها لذت بر


 
برای زنی لاغر

نفس
معنیش
توی گونه های بی نوای توست عینکی
توی دستهای توست
و زرد
رنگ شاش و
رنگ چششمهای من
سرنوشت توست
با صدای ممتد هن
هام زرد روی صورتی



 
پیر شدیم
مثل تمام اسبها که پیر می شوند
مثل تمام درشکه ها که چلاق می شوند
مثل ژان والژان
که سفیدی درعین ناامیدی قدم قدم
شقیقه هایش را آمد بالا
رسید به کوزت 
و در کوزت جاودانه شد

می توانیم حالا
به صندلی هایمان تکه کنیم
و داستان بینوایان را
بگویم برا مردم

 

شب حدیث خودش را داشت
ماه حرف های خودش را زد
کوه دردهای خودش را بود
نور توی چاه می ریزد

رنگ ها نگاره شدند
دختران لخت اطواری
خون 
رنگ مگس
تریاک
ناله ی دوستم نمی داری

شب برای خودش می دید
دردهاش کوچک و ستاره شدند
ماه هی سفید و قرمز شد
بسکه شب دید و می بارید

 

مثل گرگها
ساده بنویسم
قدر ماه
درد می کنم تو را

 

مثل کون ناامید دختر
مثل آبادی برفی
مثل روباه برفی توی آبادی برفی
مثل مرغ برفی تو دهان روباه برفی توی آبادی برفی
مثل درد
 که قرمز از مرغ برفی
چکیده رو برفا آروم
چیک
چیک
چیک
تمون دردا از من رفته
 

آنقدر سفید
که ارواح گمشده شبها
با دهان بی دندان
مایوسانه
کفلهاش را گاز می زنند


 
و من
با اینهمه مستی
و عمامه 
جاشوی کشتی شما باشه میشه؟
جارو می زنم
تی می کشم
عرق می ریزم
بادبون گره می زنم
میشه؟
شب سوای اینکه سیاهه
خطرناکه
روز غیر اینکه داغه
خسته است
مثل کفش داغم
رو زمین مونده
منو از ظهر تابسون بردار

 
صدای خودم را هزار بار شنیدم
و تاریکی به من مسجل شد

مثل ان که برای مستراح مسجل است
مثل من که بر دنیا مسجل هستم
مثل شیار باریک خون از کنار دهان هابیل
مثل مورچه ها در کنار دستش
مثل بوزینه ای که توی دشت داد می کشید

 
هر نهنگی قبل مردن بر ساحل زیاد پارو زده نیزه خورد فواره ساخته جیغ کشیده و اینها اگر روی ساحل شما مرده سکوت کنید و به تنهاییش احترام بگذارید
 
Kona

هر نحوی صرفی دارد
مثلن ترا به تو را وصل است
تو را به تورابورا وصل است
و در تورابورا
صورتی رنگ نرم و چاق تنهایی است
که برای فهمیدن چشمهاش باس شاعر بود

 
بی خیال
همچون پیامبری با کپسولی از کف آتش نشانیان
Hanged out with me
then flied
انگار روح مرده ای باشد

 

Feminasion

نگام کرد و موهای پایین تنش را دور انگشت اش حلقه کرد و کشید. قبلن هم گفته بود مادرم,  "زجر" لذت زنهاست گره کرده بود  در خودش گفته بود این هم نباشد یکی دیگر همه همینطورید همه اتان همینطورید گفت همه اتان همه اتان مثل همید. می کنید آدم را و رها می کنید آدم را... به هم می زنید آشوب می کنید. فلنگتان را می بندید. آب پرتغال دوست داشت آب پرتغال نارنجی دوست داشت مثل من را که خیلی قبلن ها خیلی خیلی قبلن.  دوروز پیش نگام کرده بود تکانم داده بود گفته بود خیلی میخوامت و وقتی زنی حالا هر زنی بگیر مادر آدم یا هر زنی وقتی که گفت آنوقت رعشه در تمام تن آدم می افتد از زیر پیراهن زردش باباش را می گیرد گریه می کند می گوید گم شو گم شو داد زد دور شد و دیگر پیدایش نکردم. شبها صدایش از اتاق پشتی می آمد لای صدای هن هن مصمم بابا...

 
فکر می کنم رابطه ی بنده با رویاهام برعکس است من دارم از کلمات ام در مقابل دستبرد رویاها حفاظت می کنم...
 


نیا
ولی نگاه کن
باران شبیه تو
دختری کس خول
با چتر صورتی است که
گیسهای وینگیل اسکلی دارد




 
همیشه شانه هایش را بالا می اندازد
و موج
همیشه از روی شانه هاش آغاز می شو
همیشه چشمهای من را
نگاه می کند
دست و پا زن
خاک بر سر
در میان موج
 
 گفت "باید راهی پیدا کنیم و از دست این نخاله هایی که دنبال ما هستند فرار کنیم" گفت من و رویای من  باید راهی پیدا کنیم و از دست این نخاله هایی که دنبال ما هستند فرار کنیم"
 
و زنی
از تمام سوراخ هاش بالغ شد
از تمام پرنده های برنمی گردد ها
از تمام گدارهای تند آب برتنش در دوش
از عبور برگ
دستهای برگ توی رودخاانه هاش
سنجابهای کوچک مست
زنبورهای حرف زن
الاغهای دیوانه
و زنی از خودش برهنه هم تر شد
و زنی
مثل خواب روشن صبح
مثل آسمان فروردین
توی باد مثل شمع روشن شد

 

پرنده هایی که هرگز برنمی گردند
دانه های غمگین ما را بردند
 

یکی از چیزهایی که از جوانتر بودنی هام میس می کنم لذت هیچ مشکلی نداشتن و درباره ی بی مفهوم و خالی بودن زندگی کس شعر گفتن است هر چی دردهای تخمی زندگی آدم به خاطر پیر شدن زیادتر می شود ملت حرف های فلسفی آدم را بیشتر به زنجموره و کس شعر تعبیر می کنند

 

بچگی همه اش طرفدار آدم بد های کارتون ها بودم فک می کنم همه اینجوری اند همه تام رو به جری ترجیح می دن یا دوست دارند کایوت رودرانر رو بگیره ولی من یه شخصیت منفور مورد علاقه داشتم من توی کارتون چوبین برونکا رو دوست داشتم دماغش شبه خودم بود اخلاق اش لباس پوشیدن اش و اینکه چیزهای رباتی خفن داشت همه اش انقدر عقل رس بوم اون موقع که بدونم هیچ وقت برنده نمیشه ولی یادمه وقتی کسی اطراف نبود شنلش رو تن ام می کردم و اداش رو در می آوردم. 

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM