کلاغ رسوب می کند
برشانه ی مترسکها
و این جمله ای تکراری است
از کلمات ساده
تصاویر آسان
شعر بیخود اینجور درست می شود
یک کلاغی از
یک
آسمانی گذشته
یک پری افتاده از آسمان
روی بند رختی
و الباقی صحنه
به صورتی ملنگ
در ذهن بیمار شاعر تصویر گشته
بعد این همه حرف را
درباره ی تصویر مزخرفش
به خورد خواننده داده است
که نشسته به انتظار نتیجه در
اواخر شعر
و شعر در اواخرش مدام
تکرار می شود
قار می شود
غار می شود
دراز
به سمت سیاهی
[+] --------------------------------- 
[0]