Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
خوب من فکر می کنم تاریخ موجود خیلی خنده داریست و داستانهای خوب و واقعی در آن اتفاق می افتد
 
یک غزالی می دانم

که دشمن مرگخوارهای توست

و از نقابهای خالی نمی ترسد

یک غزالی می دانم

که پایه ی تغییرات است

و رمزش ساده است

و مایه می خواهد

پدر و مادری جادوگر

و یک زخم عمیق روی پیشانی

من تمام آن را دارم

رمز یادم رفته

یادم بیاید

کار خواهد کزد
 
عینهون دیوانه ها
دور من خط کشید
و بعد خط را
نزدیک تر کشید
و باز نزدیک تر کشید
تا خط
من شد
لایه لایه از پوستم
بعد گفت
خوب تو الان آزادی
آفتابه را برداشت
و من را
از توی ایوان جارو زد
"اه تمام جونم خاکی شد"
 
صخره ها پریها و آدمها

یک روز پاروزنان آمده بودم
تروا کوچک بود
سینه های هلن کوچک بود
عکسش را خودم دیدم

یک روز طوفانی
من ساکت آمدم خانه
خانه خالی بود
نیروی انتظامی
ماهواره را
جمع کرده بودند

نگران بنزینم
ماشین اصلن بنزین ندارد

یک روز آمدم خانه
و تو هم از باز
گیسهات را
سبز کرده بودی
باد خوبی می زد
پرنده هام
بی اختیار
غیق می کشیدند

وقتی آمدم خانه
پرنده ای
درکنار ساحل
ایستاده بود

 
"دست دستی
دستت را بروم
دست خوشگلت را بروم"

خدا با فرشته هایش راز و نیاز می کنند
 
اگر دلت می خواهد لباس بپوش
اگر دلت نمی خواهد لباس بپوشی
همین ورها بگرد
دوست دارم
لختت را ببینم
 
همیشه من را دوست ندارد

و به من می گوید

پست فطرت دروغگو

بعد سرش را روی من می گذارد

و می گوید

"هستی منی

عشق منی"

و عین سگ

گاز می گیرد

و گریه می کند

و بوس می کند

من هیچوقت از این چیزها نمی گویم

به جایش

بیشتر

گاز می گیرم

و گریه می کنم

و بوس می کنم
 
ری این بار نیشن

"روح میرزا برگشته
با چشای خونیش و
سبز با
خزه های جهنم تا گوشاش"
دادمی زدن پرنده ها صپی

پا مو انداختم به هم
ریشامو تراشیدم
قدم بلند بود
زورم زیاد
کارابینم پر
برفای کوهستون
هنو توی گیسم بود

گفتم
" ساکت
پرنده ها ساکت
اشقیاها کمینن
اینا نمی فهمن
جنگل می آد داره سمت شهر
این فورتل جادوگرای لخت و لاغر و عفریته
گفتم پرنده ها
پق
این تمومی مردم نیست
میرزا امشب
راس
حضرت آتیلاس
از توی شب می آد
با چشم بند خوش تیپی و
ریش تراشیده
ویوا میرزا
ویوا
گارسیا شیکم گندس
تو فیتی
تو قهرمانی
تو می تونی
تو باید...

داد می زدن مردم
روح میرزا
از جهنم برگشته

 
داستان واژگون شدن گاری مشدی رحیم در اثر شکستگی چرخش



تلک

..

.

تلک

..

.

تلک

..

.

تلک

..

.

تلک

..

.

پلق

..

.

پوف
 
شوالیه
دستارش را
دور گردنش انداخت
لبه ی خودش را
بالا داد
و به آسمان پر ستاره نگاه کرد
"مردم واقعن
وقتی که نیستم
خوشحالترند"
قورباغه ای پرید توی آب
"شایسک"
گفت "شایسک"
و بعد روی اسب پرید
 
من هراسانترین این جمعم
 
مثل یک قطره نیل کوچک
روی دامن کوتات
یا زخمی مربعی
بر سر زانوت
یا قطاری که
سرزمین مردم خرکله را
دو نصف می کند
من با
خرکلگی
در مقابل تو
سپاه مهربان دشمن

سفت
ایستاده ام
 
شب
بدون مهتاب
بی درخت
روز
بدون خورشید
بی برادران زیر آفتاب
آب قطع شد
ماتیکها سورمه ای است
صدای پریدن یک سوسک
کل دشت را بیدار می کند
 
دستان نمی دانم آم
به دامن دانات
خر مقال حرفهای پتیاره ام اینکه
قسم به ساحت رفته ات من
دروغ نمی گم
دوس دارم بگم بشت
ولی نمیشد

 
دونده



الان دیگر
همه ی کارهایم را کردم
موهام را تراشیدم
کراوات قرمز پوشیدم
پیراهن سفید
کت آبی
گل نمی زنم به یقه
چون که گفته ای جواد است
ولی سعی می کنم
قیافه ام بی خیال نباشد
چون بابات
ولی من
به بی خیالی یک برکه رسیده ام
سبز غیر سیاسی
با دوتا پر نیلوفر


جواد شد
مثل میخک
روی کت
دورش انداختم
عشقم را می گویم
قبول داری؟
فائز خیلی جواد است
و زیادی دشتی است
مثل بابای مسعودی
که زیادی رشتی است


جواد شد
انگشتهای باریک و اینها
جواد شد
هندوانه برای بار جوادها خوب است

- ولی این یکی
خنک و خوب است
پس می گویم
گاهی
چیزهای گرم یا خنک

ارزش مردن هم دارند

مثل خون مثلن
یا علائ الدین
یا بستنی
یا یخ -

جواد شد
ابروی باریک و اینها
جواد شد
و تو هی
لامصبت را
کبود کرده ای
بزرگ کرده ای
برای با غضب نگاه کردن من
- البته منظورم ابرو نیست

هنوز هم دنیا
من را
به یاد تو می اندازد
که سرد بود و
نرم بود و
به قدر گریه آوری
گنده بودند
ولی خوب من
دریدا می گوید من
الان مرده ام
شما فکر کن ابروست
که انقدر
نگران لنگ کوتاهش بودی-


جواد شد
عشق ما جواد شد
هیچ چیزی دیگری برای افتخار کردن نداریم
هم تو سیاه بخت شدی
هم آبروی روشنفکری من رفت
کلاس کار و این صحبت ها
دون ژوان بدبختم توی "آن"اش
مانید



تیس
تیس
بیا اصلن
پشت مو بگذاریم
پشت مو خوب است
بچه خوب است
سبزی خوب است
نان
- این را جدن می گویم
نان خوب است
نان اصلش به این نیست که
لای آن چی بگذاریم
نان به خوبیش خوب است -

پلو هم گاهی
کمش بد نیست
در فروید نوشته
سکس هم خیلی مهم است
تست بی بی چی چی هم بعدش مهم است
همان که تا ندهی من نمی خوابم
- فکر کن منظورم ماچ است -
 
- نمی خواهمت
خواستن برای عاشقها معنا ندارد


- خنده دار است
یعنی خنده ام می گیرد بهت


- هه خودم هم

گاهی به خودم می خندم


- خندیدن خیلی کار خوبی است


- گریه کردن خیلی خوب است
 
خیلی خوشحالم که این روزها مجبور نیستم به مردم توضیح بدهم که اینترنت به چه دردی می خورد
 
سیل خون آلود اشکم بی خبر گیرد تو را
خون مردم آخر ای بیدادگر گیرد تو را

ملک الشعرای بهار

 
چه چیز را

توی من

دان لود کرده ای هکر؟

که هی

هر چه باز می کنم کلوز می شود؟
 
الان نه اینکه دلم تنگ شده باشد

داستانش از این حرفها نیست

دلم می خواهد نباشی همیشه

و وقتی که نا نیستی

راحتم زیاد

به باد فکر می کنم

و به پروانه ای که تکان می دهد

ولی راستش

پروانه ها

گاهی

مثل پروانه های تو

باد را تکون میده
 
مدینه
جای جوادیست
کاش می روم
مجارستان
نه به خاطر دخترش
سر گلهاش
کاش می روم مجارستان
 
گفت
"تو داری
کاسبی را
به هم می زنی

بیا بمیر
من برات
میت های فیت
نود
گود
سراغ کرده ام بهشت"

گفتم
"تا آخرش را
می روم
تازه جالب شد
می خوام زن بگیرم"
 
ضبطا رو روشن کنین
علیه السلام شاعرا امشب
با صدای آ و
بی
واویل
سر بزاره زمین می خواش

با تمون اونی که خواسه
توی آرزو ویژاش

ضبطا رو روشن کنین
موزیک بلن باشه باید

مادر سگاش بشینن
من
پا می شم

ضبطا رو روشن کنین

خسته ترین آهوای مدینه
امشب
کتک خورده است
شافع نداره دیگه
موسالرضش
آبرو برده است


ضبطارو روشن کنین
نمو
نگو
نبی
نبا
همی که
من
میگم
ضبطارو روشن کن

من برا مردن آماده ام
بگو بیان
بگو مردمون
بیان
من برا مردن آماده ام

برا همین اینجام


حالا
هر چی تیغ
هر چی نیزه
هر چی که مرد اشک آور

 
دسته بیل

دسته بیل

دسته بیل

جمجمه
 
دنبال من نگرد

دنبال تبختر مدفون چشمهام

غمهای نازکم

و هر چه در من بود

من الان

یک قورباغه ی سبزم

نشسته روی سنگی سبز

که آواز می خواند
 
نوشتن

به خاطر کیف نوشتن

و لذت بردن از جقی که

ارگاسم ندارد
 
می آید

عیننو مرغی چاق

روی شانه ام می نشیند

نوک می زند به کله

هوی

فلانی

و وقتی که نیست

شانه ام

مثل جای کیف لپ تاپم وقتی نیست

کج می ماند

و مثل لپ تاپم

عین خیالش نیست

تا چه حد ضعیفم من

و مثل لپ تاپم

ظریف و مهربان و حساس است

و تا زخم می شود

سوزش می گیرم

 
ترانه های من

فدای پرز پای آن مگسی

که توی یک روز تابستان

وقتی خوابی

روی صورتت نشسته
 
تبلور
همه ی چیزهایی که نمی خواستم
تو
در مقابلم ایستادی
و من تحمل دست کشیدن از تو را نداشتم
چون ما با هم
یک انگشت کوچک داریم
با ناخنی دراز و صورتی رنگ
 
دو تا پرنده فرستادم

دو تا پرنده فرستادم
با دم پرگار و
با سر قیچی تا
به صورت نامریی
حواسشان
بشت باشد

دو تا فیل فرستادم
دنبالت
با ستون پای درختی
فیلهای به شدت
ضد بدبختی
خوب خیابان خطرناک است

دو تا آهو فرستادم دنبالت
چابک خبر بیاورند از تو
وقتی موبایل عزیزت
شارژ ندارد

دو تا سگ فرستادم دنبالت
دو تا شب پره
یک جفت پروانه ی عاشق
غیر نامریی
برای بازی مجنون
دور کله
دو تا اسب فرستادم دنبالت
برای شیهه کشیدن
دو تا الاغ برای بار بری
دو تا پرستو برای اینکه
توی رانندگی
حواسش به نقشه ها باشد
خودم هم
خوب خودم هم باشم
نگات می کنم از دور
وقتی حواست نیست
 
خشوع داشته باشم

نسبت به سیاره ی زهره؟

واقعن چرا؟

خوب

زحل قبول

حلقه دارد

مریخ قبول

متلاطم و عصبانی است

ولی چرا من باید

به خاطر نور تیرش

نسبت به او

او یعنی

سیاره ی زهره

چرا باید

خشوع داشته باشم؟
 
فینگر پرینت من
روی کی برد هستی
مستی است
من
کرمهای تازه ی جوانی را
پرورش دادم
برای روزگار مردگی هایم
من
دستهای تازه ای را
خشک بریدم
برای چارشنبه سوریت
من گفتم
بی دلیل
و مداوم و
به تمامی گفتم
و حیوانکی های من
درباره ات
دنیا را سوزاند

 
احتمالن یک چیزی توی غذای من می ریزی. مهم نیست لطف می کنی همه ی دختران اسیر با دیوها از این کارها می کنند. مهم این است که من هم همه ی کارهایی را که دیوها با دختران اسیر می کنند انجام داده باشم...
 
خوابیده ات
شبیه دختری
سیاه پوست است
که نسیمی
خفه اش کرده باشد
بیداریت اما
نگفتنی است
 
سبیل نداشته اش را تاباند
گفت
"اسمت چیست؟"
گفتم
"علی هستم آقا
عرض ..."
صدا زد
"ساکت"
سرش شلوغ بود
وقت نداشت
به آخر صف رفتم
 
بیکاری
از خستگی بدتر است
خستگی
از بیکاری

 
وقتی که نمی فهمی
لذتش بیشتر است
 
سیب هم مثل گل پشت و رو ندارد
زنها بهتر از سیبها هستند
 
قهرمانی که ما نداشتیم

با خیل یارانی که

هیچ وقت ندارد

حتی

توی کربلاهاش

به دشمنی که

همه بود

حمله کردند

و دست بریده و

با افتخار شهید شد

همین



دوباره از

سر چرا نداری دم دراز؟
 
جنده های مستی را دیدم
که کفشهایشان
در خانه بود
و توی اتاق خواب
حشیش می کشیدند
ترسیدم
بوی جوراب خانه را پر کرده
و روی تاقچه
عکس دراکولاست
ترسیدم
گل و گیاه خانه
رشد می کنند
به سمت قعر زمین
و گربه ها
مداومن
بچه می زایند
ترسیدم
به جای ماه
زحل توی آسمان می گردید
 
می توانی درخت باشی اگر خواستی
خدا گفت
یا
اوووم
یک دریاچه ی کوچک
یا مثلن یک ماهی
تمام چیزهایی می توانی باشی
که
دیگران آرزو دارند
می توانم
یک روبان صورتی کنمت
روی کله ای
در این حد آزاد
تا بدین پایه
یا کوک قرمز
روی شلوار دخترانه
قدر یک عدس
کوچک
قدر یک میخک
خوشحال
نپرس دیگر از من باشد؟
نپرس دیگر از من باشد؟
 
و شمردن را
با کارهایی که نمی توانستم
یاد گرفتند
 
نه اینجام
چون که دوستش می دارم
گر چه می دارم
نه اینجام
چونکه
مرواریدش
اینجام
چون اینجام
یادم نمی آید
که هرگز نبوده
گاهی می آید بالا
تا روی سینه هام
خر چنگهاش دنبال بچه هایم می گذارند
گاهی می رود پایین
لخت من را می گذارد
ولی من اینجام
نه به این خاطر
که دوستش می دارم

 
دلم می خواد بگیرم از تو
پر
اما
پرام به قیر تو گیره
جیغ کشم خوام می
ولی
نوکم
به قیر تو گیره
من
هر چه پرواز که بودمی
الان
پرنده ی چسبناک تو هستم
 
دلا مجنون
دلا ابله چرایی؟
به دنبالش
از این له له چرایی؟
تو که زونی
که خیلی نا رحیمه
به دنبالش وری وا له چرایی؟
 
تکونیا
اسم گلی آبی است
که خیلی خوشبوست
و خیلی خوشگل است
و شبها باز می شود
و برای پرنده ها
اگر پرهای طلایی داشته باشند
گوگوش می خواند
تکونیا
اسم گلی
با
قطره های طراوت روی برگ است
و رنگش آبی لامی است
من آنرا تخیل کردم
و مثل همیشه
تخیلم را
به بوسه های تو
تقدیم می کنم
 
Man
were داغ
in
بیابانی که
man در آن
و دلش
هوای

 
خانه زاد مردمون اینها
دست بیمار عطارد
و هلال ماه فروردین
دور کله از روی دانایی
نه می فهمد
نه
می داند
نه انتظار می کشد
نه می خواهد
او طنین کشیده شدن
دم عقرب
روی خاراست
 
رعنای کدخدا اینها خیلی خوشگل و مقبوله



رعنا جوون دهکده ی
بعد
با ساز و نواز و
داش مشدی
با رگای قیل آبدار
با چشای تا صپ
گرای گرگا نخوابیده
پای چشما خوابه


خوابنه دل گلگ
خوابنیده


رعنا جوون دهکده ی بعد
با زلف دختر کش
دیلاق رستم کیش
دسته بیل به شونه
چای به آتیش
دل به غصه
خوابیده تو
یه تنهاییش



رعنا جوون
دهکده ی بعد
یه چش باز
به صدای محله
یه چش بسته
به دنیا و باقیش
پای چشمه
خوابیده

 
کارتیه لاتن
کارتیه لاتن
کارتیه لا تن
یعنی
کارتیه
و من دیوانه ی لاتنش هستم
 
عجیب نشستم

و با خودم فکر کردم

نتیجه اش این شد

که من

یعنی وقتی

علی

تنها شد

و یخ زد

احتمالن

آن بیابان

بیابان خوبی نبوده

چون سرنوشتش کلن

چیز دیگری است
 
من دارم به چیزهای جالبی فکر می کنم الانه خیلی خوشحالم که شما از آن چیزی نمی فهمید
 
من
پر از تصویر تو هستم
پر از نگاه ملامت گرت
پر از
آنهمه سوراخت
که از آن
خون ریخت


آدم تا زن نگیره
نمی فهمه


من پر از کلماتم
همه جای تنم
داد می زند دارد که
بگیرش
بگیرش
بغض
بغض
بغض
و می گوید که
بمون ندا
نرو
بمون

وقتی داشت می رفت من کنارش بودم
یه چیزی توی جونش ترکید
خیلی گریه کردم براش
سه شبه
پشت هم نخوابیدم


هیچی نیست دخترم
یک کم می سوزه اول
بعد خوب می شی
مگه همیشه گوشواره نمی خواستی؟



خدا بودن ساده نیست دیوونه های غمگینم
ساده نیستش اصلن
سعی کنید معنی حرفامو بفهمید

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM