Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
چهار شنبه، 9 اردیبهشت 1388
 
همینگوی
غولتر از من بود
ریش داشت
من ریش ندارم
براتیگان
درازتر از من بود
سبیل داشت
من سبیل ندارم
من
درخت گیلاسم را
با خودم می برم
و تمام گیلاسهایش را
برای خودم تنها
گوشواره خواهم کرد
 
هی آرامشی را که
در من افتاده
باد می زنی
و مثل آتش
داغ می کنی
آتش من را
و من را
مثل جوجه
روی آرامشم
کباب می کنی
نوش جانت باد
 
داستان ما
توی باد خاکی
آفتاب داغ
دعوای کوتاهی بود
وو..........
یه.....
کات
من
بر زمین داغ
افتاده بودم
 
اینکه من را
دوست نداری
از چشمهایت معلوم است
من هم از تو بیزارم
توی چشمهایم می بینی؟
 
Volverine

ماه هم
خیلی
خسته بود و
ساکت بود
توی شب
بوی ویراژ می آمد
پلکهای تریلی خسته
روی هم افتاد
ماه کامل بود
گربه ای کوچک
لای پای ماشین
خطر می کرد
ماه کامل بود
گفته بودم نه؟
ماه کامل بود
بوی باد می آمد
از شب
صدای زوزه ی گرگ آمد
همینطوری
صدای زوزه ی گرگ آمد
ماه می تابید
دستهای تریلی خسته
گز گز کرد
چشمهایش رخشید
یک دفه
مثل سگ
از کمر تا شد
اتفاقی می افتاد
باز هم صدای گرگ آمد
بار آخر که
فرصت شد
نگاهش کردم
مثل مردی سیاه
سمت شهر
گامب گامب
قدم می زد

سه شنبه، 8 اردیبهشت 1388
 
خوب من امروز کاملن حال نوشتن ندارم جمله ی خوبی نیست من کلی اینترنت گشتم می خوام دیگه حالم از مونیتورم به هم می خوره هم حرف درستی نیست. فکر می کنم چرا باید امروز چیز تکراری بنویسم هم مساله ی اصلی نیست. فکر می کنم باید بیشتر فکر کنم درباره اش...

بهانه خیلی مهمه ...
 
صخره را افسار زدی
و زمین را کشیدی به دنبالت

دوشنبه، 7 اردیبهشت 1388
 
اپل (Epol) های کوچک
گیسهای بلند
و سینه های آخ جون
بزرگ
مه پیکران شاخ
سوار پیکان
می روند شمال را
جیغ می کشند در تونل
و آدم را می بوسند
و مست می شوند
به ضرب عرق سگی
و می لرزانند
و ما
بچه های لاغر
می رویم راه زندگی را
به سبک مایکل
عقب عقب
 
تبرها
تردی من را
با درختها
اشتباه می گرفتند
پرنده ها
دستهای من را
و مردم
روی زانویم
قلب تیرخورده می کشیدند
عاشقی
شیوه ی بلاکش بود
مثل دود سیگاری
در گلوی من
غش کرد
کله ام
حرفهای مردم شد
برگهایم را
با ولنگاری
گفت
این قلب
علامتی برای بدبختی است
گفت
این قلب
انگشتر است
تو بیماری
تنت
برای قلب کشیدن مناسب نیست
و سیگاری
به افتخار من روشن کرد
گفت
درد می کشد سیگار
برای فهمیدن
و روشن کرد
باد آمد
و دودش را
باد آمد
و رنگهای کبودش را
 
خدایا
راست گویم
فتنه از توست
ولی از ترس نتوانم
چغیدن

ناصرخسرو
 
همین امشب
کار خودم را ساختم
حواسم به بیرون بود
به صدای صاف موسیقی
نوای
بامب بامب کج
باس کپل
در حیت
مردمها
پیاله می کشیدند
فرصت خوبی بود
حواس پیاله کش به مردم نیست
من
کلن
پیاله کش بودم
نوشتم آرام و
توی کمد گذاشتم
کسی نمی فهمید
کسی چه می داند؟
یک لحظه بود همش
پیاله کشیدم
تند تند نوشتم
و توی صندوق گذاشتم
چه
آ
 
دارم
می روم پاریس
مدرن شده ام
کراوات زده ام
و بند کفشم سفت است
عینکم پنسی است
ریشم را تراشیدم
و تازه رفتم
حمام
تمیز و تر
می روم پاریس
دارم
و خط قطارم به آنجا
با بخار بنفش لغزان
از توی دودکش
و پیپ بزرگ راننده
دارم
می روم پاریس
و روانم
اونقدر دریایی است
که ماهیان دریاهان
میان تو
از توی پنجره هام
من پاکم
پاریسیم
سفیدم
سفید
ستاره زن و
زن و
براق
می رم الان پاریس من
با دماغ قرمز
با وصله ی جوراب
با چوب روی شونه
بقچه ی گلدار
هدفم پاریسه
آرزوم پاریسه
همه چیم پاریسه
الان
دارم
می روم پاریس

یکشنبه، 6 اردیبهشت 1388
 
هلو هاوار
هارا گلی سن؟

ول آی باید
باید برم
الان تمام رفقا
دور و ور انگلیسن
 
کوچه
التفاتی به من نداشت
وگرنه وقتی که
توی کوچه دویدی
دامنت را
گرفته بود
کوچه
هم رزم رقیبام است
دارد
لا به لا که می دوم دنبالت
برای من
جفت پا می گیرد
 
اگر یک روزی
بمیرم
از توی قبرم
میخک صورتی می زند بیرون
اگر یک روزی
بمیرم
و میخک صورتی زد بیرون
باران می آید
باران خوب است
باران اروپاست
پاریس است
همه چتر دارند
لبخند می زنند
و اتفاقی نمی افتد
من آرامم
اگر بمیرم اتفاقی نمی افتد
 
خوابم
به خوابم
آمده با
و خوابم
آمده با
و آرامشم را
پنبه
نمک
درخت
بخواب
تو
هنوز هم
اینجایی

شنبه، 5 اردیبهشت 1388
 
فکر می کنم
هر چه توی بازی گل خوردیم
تیم ما نمی بازد
ما سلطانیم
ما خدا هستیم
 
غروب
فصلی
سرشار از
پرتغالهای رنگی است
صبح
لیمویی ترش است
و ظهر
سیبی زرد
شب می آید
با یال و کوژال بی رنگی
می خوابد آدم
با تلخی نعناع
در دهانش
 
تا که خواستی بخوابی
مثل ملافه
من را
ساده کردی
و روی سینه ی ساده ام خوابیدی
تا که خواستی بخوابی
رنگ من را عوض کردی
و روی رنگی که دوست داشتی
خوابیدی

توی تاریکی
آرام
تخت از
تمام نرمی ملافه هایش
لذت برد
 
شب است و سکوت است و
moon است و me
شب و let
به صید حلاواتنی
به حل هر
تبانی مضامیرک
و حرفات و
حلوات و
تفسیرک
شب و
اننی
بت
فلاکیده نم
شب و
پشت خم های
من
وای من

چهار شنبه، 2 اردیبهشت 1388
 
آیینه
شیئی کوچکی است
مثل ثانیه
آدم فقط وقتی قدر ثانیه را فهمیده
که ثانیه اش شکسته باشد
یک بار مثل همیشه می روی که تکیه کنی به تانکر نفت
آخ
خورشید داغش نکرده
تانکر را
فروخته اند
چون احتیاجی به نفت نیست
توجه نکرده اند
تو
به عنوان یک بچه
به تکیه دادن به تانکر محتاجی
توجه نکرده ای
به نکته ی اصلی
توجه نکرده ای
دلت به داغی خورشید
روی تانکر خوش بود
 
جای تو
عین دشنه بر
سینه ام زخم است
مثل زخمی که از شاخ کنده
روی کله ی قوچها مانده باشد
 
خراباتیا

- فهمیدن
دردی
طولانی است
به مردمم گفتم
بسیار فهمیدن...

- شغالا
توی دره بودن
خرگوشا
توی اضطبل
اوضاع زمونه عادی بود
عادی بود...

- تاریخ تکرار می شه آخ جون
سه چرخه ی قرمزم برمیگرده
می رم توی کوچه بازی

- مادرم می گفت
دوست پسر عادی است
ولی
اگر کسی تو را از جلو بکند

- پدرم می گفت
کلن باید
زنها را
مثل من که هنوز مادرت را
و حسین
که هنوز خواهرت را

- برادرم می گفت
شرمنده ام حسین آقا
او نمی دانست

- شرمنده ی شما هستم
چون انتهای شعرم را
نگفته ام
هنوز
شعر من ادامه دارد

{سرفه}
- رد دمب گربه بر دیوار

{سرفه}
- رد قرمز از دمب ماهی در آب

{سرفه سرفه}
- رد خون ریخته از من
خون ماه
توی جادده

- بابام گفته بود
پیاده نباید رفت
 
تنم کهیر زد
و ساحت دیدم
نورافکن شد
بسکه خندیدم
از مصیبتی که
با خودم گفتم
ناقل
ناقلا
انتر
غضمیت
چرا نفهمیدی؟
چرا نمی فهمی؟
تو را خواهد کشت
آنچه جانت را
به آتش کشیده
گفتم
الاغ جان
باور کن
امیدوار باش
تو خواهی مرد
مگر اینکه
نمردن
کمتر درد داشته باشد
 
حالم خوب نیست. دارم عکسهای این هفت هشت ساله رااز روی سیستم نگاه می کنم. حالم اصلن خوب نیست.
 
دو تا کار کردم

آرشیوم را پاک کردم. عکسها را هم آوردم پایین.

صد تومن دادم سایت را برای یک سال دیگر تمیدید کردم

برای اینکه همینطور خالی رو هوا بماند. مثل آدمهایی که مادرشان سکته مغزی است. ولی هنوز برای نگهداری از جنازه اش به بیمارستان پول می دهند. احساسم شبیه یک دریای تخمی است
مثل یک مار پیچیده
یک هدفی ندارم که
یک چیزی بگویم که
به قول سمانه
دوستت ندارم دیگر
حالم از شما
به هم

سه شنبه، 1 اردیبهشت 1388
 
کسی من را
به یاد نقطه های
در گیرو دار اتفاقات
گذشته می اندازد
کسی پایش را
گذاشت روی فکرهام
 
از نخول عراق
برایت رطب فرستادیم
نامه آمد که
از نخول عراق
و اینکه هم فردا
توی ایسگا باش
که ما از نخول عراق
برایت رطب فرستادیم
معنی جمله آسان بود
ولی من
نفهمیدم
 
وقتی که خوابم
دلم برای...
فکرش را نکن
من جدیدن ته
جمله ها را نمی دانم
ولی دلم برای...
و اینکه برگ سبز ها را
خدا از
حیاط من جارو
فقط از من این مانده من
دلم برای...

دوشنبه، 31 فروردین 1388
 
Break up when

صبح از طلوع روزی
شبیه
فروردین
بیدار می شوی
سر درد
قرصهای نخورده ات را
به یادت می آرد
شاش
تو را
به یاد آبجو می اندازد
ملافه
تو را
باری...
ای تف بر آن ارکشن صبحگاه
که در آن
خواب و خیال نازکی هم
از آنکه دوست داشته ای
سهیم نباشد
 
تلمیذ های
حرف زبونی را
و دختران
بچه کونی را
تحویل نمی گیرند
مردان بی التفات به طبیعت
دریا را
و خنده ی ما را
و نص محکم قرآن را
و درد جوانی در
کشاله ی ران را
تحویل نمی گیرند
حرف آنها
تخمی است
ماه هم دم دارد
نظر به راست ما
ابدن
قصد حرکت نداشتیم
از گوشه ی دیوار
صدای کوبیدن پا آمد
 
هونو
لولو
جزیره ای است
دور از تمام اقیانوس
هو نو
لو لو
نشسته است
فکر می کند زیر آفتاب
به چار مرغابیش
غذای فهمیده می دهد
و سرفه می کند گاهی
آتشفشانش را
خدا فکر می کند
هونو
یک فرشته است
حتی
فرشته های خدا
به او می گویند
صبح بخیر همکار محترم
هونو
لولو
لبخند می زند
برای خودش طلوع می کند
و به هیچ
جز زنان با شورت و کرست
توی آفتاب تابانش
توجه ندارد
هو نو
گرم و خوش بخت است
 
جهان خراب حرفهای من است
جهان از حرفهای من خوابیده
جهان روی هم خوابیده
جهان بیده روی هم تا...

شت...
خراب شد

یکشنبه، 30 فروردین 1388
 
راه هروله را
پایه ام برویم
نینا نینا
تاتی به قاطی پاتی
برویم
نماز بخوانیم
حرف مردم خر
تو کت همان نباشد
بیخیالشونیم
تق
در صندوق مان را
بستیدند
چون لعبتک باز ما
خسته شد
 
va in
harfhaye gerefteye man bud
لفظ لفیف عربده هایم
مداومم
خوابم
خوابالودگیهای هایم
های های غریبم
به عالم خیلی
خیلی
خیلی
خیلی
ویلی
مستی
دیوانگی روی دیوانگی
و دیوانگی
توی دیوانگی
لای لای
لای
لای
لای
لا
 
حرفها
کوتاه و
آماده و
بسیار ساده و
همه ی اینها بود
حرفها
از امان و اینها و
از تمام اینها و
از تمام من
هم
 
شب
که خوابیده بودم
در
در زمان بچگی هایم
آرمان مطلقم
به یاد زنی که
شبیه تو بود
خیس شد
شب
که خوابیده بودم
و صبح بود
و بوی ملایم گس
هال خانه را
فکر می کردم
که شعر مناسب
اما
شعرهای پیرسالیم
دیشب
که بچه بودم
و خواب هم نبودم بگی نگی
کیفش
شعرهای پیرسالیم کیفش
کودکیهایم را
به خنده
- نخند
 
غیر از آن خون
و تسبیح استخوان گردن خرگوش
غیر از آن
صدای قورباغه های دریایی
دیدن مهتاب
ماه کامل فروردین
دلیلی مناسب برای گرگ بودن است
و اینکه رفیقی روزی
و شاید رفته ام هربار
و اینکه دیگر
حتی هم
مهتاب هم
معنی حرفهای من را
نمی فهمد

چهار شنبه، 26 فروردین 1388
 
به تقلید از دخترها وصیت می کنم وقتی که مردم من را در یک کفن سفید و غیر توری بگذارید. شاید خدا کلک خورد و خیال کرد معصومم
 
تصمیم دارم که ساده باشم وقتی که مردم من را در یک کفن سفید و غیر توری بگذارید
 
خیلی مسخره است که آدم دیوانه ای مثل من برود دعا کند که یک آدم خفن مسلمان خفن چپ رای بیاورد. الان که فکر می کنم توی آن دایره ی معروف موسوی دقیقن نقطه ی مقابل آدمی چون من است.
 
پاورچین
پاورچین
پاورچین
من از سوسکها می ترسم

پاورچین
پاورچین
پاورچین
کاش لااقل نکیر بیاید

پاورچین

درق...

شروع
 
وقتی نمی خواهی بداند می فهمد آدم وقتی که فکر می کند که "شت ولش کن دیگر کافی است" درست در همان لحظه دامب تو سر آدم اتفاق می افتد و آدم درک می کند کم کم بیچارگی را
 
سعی کن
از این
به بعد این تاریخ
سعی کن
تنها بخوابی

تلاش و
دست و پا
زدنهایت را
دوست می دارم
 
همه ی حرفهام
نکته است
کسی خیالش نیست
کسی عین خیالش نیست

سه شنبه، 25 فروردین 1388
 
دلیلی ندارد
فرشته باشی
کافی است من
به قدر کافی
محمد باشد
 
ابر می شوی و آفتاب می شوی
غران و باران
من توی کوچه ام
نشستم سرد
و برگ می ریزم
 
تمام حرف های من
reaction است
به حرفهای تو
من
واقعن
حرف ندارم
 
نگاه کرد به ما و گفت "بنده تا چه باشد جانش در برابر اوی؟ بکشید بکشید که آنچه پیراستیم لایقش نباشد" یک از ما دیوانه شد و بوف توی دره پرید گفت "بلند شید برید ملت جوگیر" بعد گفت "ظرفیت یک خورده از اشعار ما را ندارند"
 
چه رودخانه ای از من
به سوی دریایت پیچیده
کاینگونه من
هر شب را
از تو
استوا ترهستم
چرا معنی شعرهای من دیگر
ول کن
از پروانه صحبت کن
و از اینکه
در ویرانه
ول کن
از درخت صحبت کن
درخت سفت
درخت زفت
ول کن
از الاغ صحبت کن
از چهار استوانه ی لرزان
ول کن
از مگسها بگو
کرمها هم
حق زندگی دارند
ول کن
بگو
عید امسال برف آمد
ول کن بگو
هی بگو
بگو
بگو
نمی خواهم
به انتهایش...
اصلن بگو
چه رودخانه ای از من
به سوی دریایت پیچیده
کاینگونه من
هر شب را
از تو
استوا ترهستم
 
توپهای مراغه کجا هستند؟
توپهای مفرق شمری
دلم امشب
به قدر
شاه عباس است
می تپد قطره قطره در
رثای اصفهانیها
توپهای مراغه کجا هستند؟

شنبه، 22 فروردین 1388
 
افسون جدیدت
به من اثر کرده
من
در
نهایت
از یک عنکبوت کور
به تلالو
تف
در دهان آژدها
تبدیل شده بودم
و بینگ بعد
آثاری از من نبود

چهار شنبه، 19 فروردین 1388
 
گفت "اندوهگین نباشید به خایه تان باشد هر چه او بر شما روا می دارد" صدای غرولند از آسمان آمد گفت " گفتم که تحویلش نگیرید"
 
حالا که من
حتی گریه ام هم
شانه هایت را
چه کار می کنی؟
 
دلتنگی که
چیز مهمی نیست
من بارها
روی کاغذ افتادم
گریه کردم و اینها
و فکر کرده ام که
حتمن
لابد
گفته اند به من که
خفن بودن من
گفته بودند
و من ترکانده ام
خودم را
و شعر را
به حالت
فایرورکس
توی این شب سیاه

پیسد کرد
روش نشد
توی آب افتادم
 
اینجا
کلی آدم چت هست
عربهای لاغر
عزبهای چاق
پونتیاک
بنز
پراید
اینجا
مردم من
غمگینند
تنها شرایط ممکن
هاراگیری است
علی
اعدام می کند خودش را
سر نماز
هاراگیری می نماید
 
شرمنده ی
حرفهای دیگران و خودم در
درباره ام هستم
تلقی ناچیزی
به نام علی
مدام افکارم را
می آزارد
خسته و
بیمناکم
و عمیقن
زخمی هستم
تا حوالی آنجام
و ستاره رفته
در گلوم
طوفانه
در تمام آنجاهام
همین
و همین
همین است
که گنده می شود
در من
دائم

دوشنبه، 17 فروردین 1388
 
همیشه الف
تن
به غایت خود بود
همیشه تنها به
و رنگ چادریش از
و غیر آن
اینکه
جز من هم
.
.
.
.
.
.
همین حالا
شروع می کنیم
اوکی؟
 
فکر می کنم همیشه برای نگفتن وقت خوبی است اگر آدم واقعن بتواند
 
take care and
leave
don't bother to
think
jus
take care
and leave
like a
برگی
که از شاخه های من
می افتد
quiet natural
the
باران
is
اینجا
همیشه پاییز است
 
با هوسهایم
درباره های تو
گپ می زنیم
در مایه تیله های طولانی
من از
تمام رگها سخن می گویم
و او
با اندوهی مرتب
لبخند می زند
من از گلویت می گویم
اوی
اشک می ریزد
گریه می کند
من
از
تنت
او
داغ می شود
در تنهایی
خطی نباشم
من با
هوسهایم خوش هستم
کیف من
ربطی به
سینه هایت ندارد
توی نازکت
راحت باش

شنبه، 15 فروردین 1388
 
رهایم کنید
رهایم کنید
رهایم کنید
رهایم کنید
توی باد
خاکستر من را
 
بعد مردن هم حتی
هرگز
اینچنین آزاد نخواهم بود
 
گفت "مردمان دونند... می دونین؟"
 
خنیاگرت را
بیخیال شو
این حرفها
کس شعر است
شعر با کلاسی است
اما
من
تنها
حنجره ای دردناک و
سیاهم
لبخندی زرد
که در سکوت
پلک می زند
شبها
بر همان استوای
از غمها
می نشینم
به رنگهای تردت نگاه می کنم
و می میرم
مثل یک پروانه
که زیر کونت مانده باشد
خنیاگرت را
بیخیال شو
داستان من
اکنون
بینهایت غمگین است

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM