Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
داشتم به زندگی فکر می کردم دیروز که بچه های سه چاری جمع شده بودند یک عده اشان سر قضیه سلی. داشتم به زندگی فکر می کردم علی آل داوود مریض دیوانه برده بود ما را توی دمای منفی ده درجه بستنی بخوریم. که طبعا من نشد بخورم یک کمی هم عجله داشتم که برگردم خانه. این جماعت مهندسها و دکترهای غمگین با خودم می گفتم. مثل بقیه ی آدمها و شاید علیرغم میل امان وارد یک راه معلوم شده ایم همه که تهش معلوم است. مثل اینکه آدم بعد از یک مدتی پیاده روی و ول گشتن سوار قطار شده باشد. رضا بابایی مثل تاسف خوردن های قدیمش می گفت حیف شد تازه داشتیم جمع می شدیم دور هم. نمی دانم اینکه همه سوار قطاریم و هر کس دارد به سمت راه نوشته شده خودش می رود به نظرم دلیل نمی شود که گاهی که قطارها از هم رد می شوند یک دستی تکان ندهیم برای هم جدا خوش می گذرد به من دیدن آن همه آدم های آشنا و من را یاد دورانی می اندازد که دوست دارم همیشه یادش بیافتم...

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM