الان خوابی
غلت می زنی به پنجره
و تمام دشت تا
بوی خوبی می گیرد
و طاق باز می خوابی
و هی پرنده ها
به سوی خورشید دیوانه می شوند
و هی ابر می آید
و برای من گریه می کند
و هی رشد همه چیز در من
سریعتر می شود
و جوشش هر چیزی در من
هی با خودت می گویی
این صدای تق تق چیست؟
هی با خودت می گویی
این چلیک چلیک آرام
از کجا می آید؟
نکند یکی از شیرها باز است
فردا صبح
گنجشکی
که پشت شیشه افتاده
هم من
هم فرهادیم
[+] --------------------------------- 
[0]