Persian based weblog dedicated to literature and cultural interests author prefers to be called as Ali Chelcheleh if you are not inranian try my ENGLISH SITE 

 
  صدای بال چلچله ها ابرا رو برونه یه روزی
 

 
 
 
یک کتابی است که من بچگی داشتم اسمش "خرسی که میخواست خرس بماند" بود مال یک نفر به اسم یورگ اشتاینر که ناصر ایرانی ترجمه کرده. راستش نه زمان بچگی نه حتی خیلی بعد از آن معنیش را نمیفهمیدم. داستان یک خرسی بود که وقتی زمستان خوابیده بود. یک عده از خدا بیخبر روی غارش یک کارخانه میساختند و بیچاره بهار توی محوطه کارخانه بیدار میشد نگهبان کارخانه خرش را میگرفت که تو یک کارگر کثیف و اصلاح نکرده ای. یک مدت زمانی از وقت خرس به اثبات کردن این میگذشت که یک خرس است. ولی آخرش خودش هم باورش میشد ریشش را میتراشید و میرفت سر کار کارخانه یک شش ماهی توی کارخانه مشغول به کار بود تا پاییز شد و حیوانکی خوابش گرفت و از کار بیرونش کردند و یک مدتی هم بعدش طول کشید تا یادش بیاید که در زمستان باید خوابید. چند وقت پیش کتاب را لای اثاث قدیم پیدا کردم. یک معنی دیگری داشت حالا که واقعا دوزاریم افتاده که کارخانه چه جور جایی است. آوردم کتاب را گذاشتم روی میزم که یادم باشد که گر چه کار آدم مجبوری است ولی من هنوز هم دلم میخواهد خرس بمانم.

 

   
 
  Susan Meiselas / Magnum Photos 
 

USA. Tunbridge, Vermont. 1975, Carnival Strippers

 
 

  Goolabi , Roozmashgh(Peyman) , Deep-hole , Sepia , Forb. Apple , Vaghti Digar , Pejman , Ahood , Bahar , Banafshe , Halghaviz , Hezartou , Last Jesus , Ladan , Costs , Tireh , Goosbandane , Tabassom , Aroosak1382 ,   Shahrehichkas

 
        Zirshalvari
        Welbog 
 
       Bi Pelaki (Me & Shahram)
 

   SHAHRAM