حدیث بیتفاوتی ماهان
و این خدای بیهدف
مدام میزند صدا...
 بوگو
نمیتوان نمیتوان
گدازهای
سه پاره گشت آدم از هم و
نه داستان تازهای
نمیشود دوباره گفت
همان حدیث مرده و گلولهها
و دفن مرده توی چالهها
و اینکه ای برادرم
ادامه داره ها...
و اینکه پرچمت
- که پرچمی نداشته 
دلیل داشته
گشنه بوده و
همین گرسنگی...-
و روی آسفالت
 رودهها
پاک پاک
جوان پاک 
نان نخوردهها
و خون فقط
و چشمها
ویکه خورده نان
روی آسفالتها نبوده ها...
نمیتوان نمیتوان
سه پاره گشت آدم از هم و
داستان تازهای
نمیشود دوباره گفت
 
همان که قبل
لالهها ژالهها
ژالهها لالهها
گلولهها
رفتها
نفتها
روزنامهها
و در سرم
خدای شاعران مدام
صدام میزند که باز هم
بوگو بوگو علی
بوگو
 
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]