بدون آنکه دیده شود یا ببیند
 
یا عر
 صدا کند خودش را توی نعرهای
 
که از میان رگهای ابریاش
 
- اگر بمیرم چهکار میکنی؟
 
عقیم و علیل و پیر و کاهنده گردم
 
با باغهای کوچکی که ببر ندارند
 
با زبان الکنت تنها بگذارم؟
 
مرد مرده ای
توی جنگل
میان ببرها
با لباسهای پاره
لنگ
راه میرود
و برگهای زمخت
با مفاصل انگشتهای شکسته حرف میزنند
ببر بی رنگ جنگل
هر چه هم تقلا کند
تنها نیست
 
 
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]