تب کردم
ترسیدم
و لرزه از انگشتهای لق و پق
به قلب راسخم رسید
لای بوتهها 
ترسی دراز کشیده بود
- ترسی
درازکشیده بود؟
یا ترسی درازکشیده بود؟
نمیفهمیدم -
با موی سیاه سیخ روی پشت
- از ترسم فهمیدم-
نگاهم میکرد
وقتی که خوابیده بودم
نگاهم میکرد 
وقتی آتش روشن میکردم
از خانه بیرون میرفتم
یا برمیگشتم
تمام جهان
شبیه دویدن او میشد
دنیا من را میبویید
و من
ساده
تفنگهای بزرگتری میخریدم
پوستین کلفتتری
 
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]