بی تابانه و
ناکامانه
مثل فریادهای یک مگس
پشت شیشه های سرد مغازه ی لباس فروشی
زیبا بینم تو را
و نورانی و چسبناک
همان که دوست دارم
و خیابان سرد
 من را
فعله و
 سرد و
انقلاب می سازد
شب می شود
لامپهای هزار عوض می شود
مگس احتمالن
می میرد از امشی و یخ بندان
شب می شود
و هیچ احتمال مفیدی
برای نتایج روشنفکری
و حتی جنازه ای وجود ندارد
بی تابانه و
ناکامانه
مگس وجود نداشته انگاری فردا
مگس وجود نداشته 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]