و این ساحل نسبتن آبی
دشتی پر از صدفهای مرده است
تکه های پاره ی دامن مردم
بطری سالمند نوشابه های ویژه ی خوشبختی
و این ساحل 
تابوت سربازهای گل آلود ساکتی را به دوش می کشد
بی خیال فریاد مرغ های دریایی
بی خیال پای برهنه ی زن ها
و این ساحل
در دل اش
قصری از شن دارد
که موج و باد کس کش ویران اش کرده
و بر سینه ی ساحل
جای خالی دو تا لمبر
مثل زخمی کنده با قاشق
درد می کند با آرامی
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]