گردی خونی دستهای استخوانی
یزدگرد
عین بچه ی من بود
روزهای عید 
همراه داریوش می آمد
و از مغازه ی ما 
آهنگ های تازه می خرید
فریادهای زیر آب
و کلی از نوارهای ریش دار قدیمی دیگر
و دستهای خیسش را
روی دیوار می مالید
و رد قرمز دستهای روی دیوارش
فریادهای ممتد الله اکبر بود
مثل نوچ های سبز گندم عید
مثل سبزه های زرد کرال توی رودخانه ها
یزدگرد 
عین بچه ی من بود
ستم کرده بود
ظلم کرده بود
زنجیر عبور داده بود
توی شانه ی مردم
دلیران تنگستان را
سر بریده بود
به حالت عین گنجشکی
و تا ته حیاط را
پر
کلاغ پر رفته بود
بچه ی من
و من
کفاش برهنه پای ساده ی عامی
یزدگرد را من کشتم
اگر چه جای بچه ی من بود
و دستهای خونین من
گردی تازه ی من بود
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]