شاعری ساده است
می نویسی شب
و شب خودش
دختر را 
تولید می کند
دختر می ترکد
و بارانی از جوشهای قرمز کوچک
توی کار آدم می ریزد
بعد جوشهای کوچک
به دوایری سفید و ساده
قلمبه می شوند
هر کدام جور جدیدی
هر کدام انگار نه انگار
قلمبه ی صبوری دست آدم را می گیرد
قلمبه ی مهربانی چشم های آدم را
بعد شب
تکیده و بلند و تنها
ضرپ می زند به سینه ی آدم
"طاق باز بخواب
کار دارم بات"
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]