بادی وزیده بود
از نوازش برگها گفتی
که بادی وزیده است
و بادی وزیده بود
وبادی وزیده بوده در من
که سردم بود
و گرمم بود
و مثل نفتالین
کریستال کریستال
می رفتم بر باد
و من شاهرگ به شاهرگ
از تن خود
می گریختم از تن خود
مثل یابادی
یا
مثل چاله ای
در کنار آبادی
همین بود که من
غافل شده بودم
 غفلت
یک لحظه ی کوچک از غفلت
گایان مگس بود 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]