رکوییم بازداشت جنده ها از شب
یک مینور، اوپوس 4760
زنک  با کمیته رفت
و دسته سرود خوان شب
می خواند
که او پرنده ای بلوند بود
با چاله ای کوچک
روی چانه اش وقتی می خندید
و چاله هایی
کوچک روی شانه اش 
وقتی  گریه می کرد
و همه
همه چاله هایش را
بارها دیده بودند
و تنوری
قدبلند و لاغراندام
از توی شب داد زد
"
من در
در من
دربندی
من
فریادی
من 
در قلب اش
چاله ای دیدم
شبیه سوراخ های قلبم
و روی لبهایش بوسه ای
که هرگز
خاموش نمی شد
و کاش کسی
مرهمی شد می
بر
شرمگاه
آش و لاشش
"
و سوپرانوی کوچک اندامی
با پرهای بلبلی رنگ
ضجه زد
" 
شب دیگه
شب
شب دیگه
هیچ
از تو شب
فرشته نداره
مردای شب
دزدن
فرشته ها شو کمیته چی 
برده
"
یکی از تماشاچی ها
با خود گفت
"
Shit
پس این مردای لعنتی کجا هستن؟
"
شوهرش جواب داد
"
من اینجام عزیزم
نمایشو ببین
ساکت باش
" 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]