خرچنگ کوچکی در من است
که می خراشد
و دریایی بزرگ در تو
که التیام می گذارد
شبی طولانی در من است
که خسته می کند مرا
و مهتابی کوچک در تو
که می خواباند
دره ای در من است
که تشنه می ماند
و جویباری در تو
که سیراب می کند
کویری در من است
که فریاد می زند
و بوته کوچکی در تو
که سکوت کرده است
بیارام بخوابان سیراب کن سکوت کن ببخش
می خراشم تشنه ام فریاد می زنم تنها هستم 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]