و مرگ با یک قاطر لنگ دنبال سر آدم گذاشته و آدم فکر میکند که میشود ازش جلو زد و صدایش را نشنید که همینطور میخواند "دریا موجه کاکا دریا موجه" میدود میدود و از مرگش جلو میزند داد میکشد. خسته میشود و از خستگس روی زمین می افتد و با هراس مرگ را نگاه میکند و قاطر خسته را که به او نزدیک میشوند. بعد مرگ با یک لبخند جو گیر از کنار آدم میگذرد و میزند جلو و آدم به خودش میگوید "هیچ چیزی پایان نیافته" و بعد گریه اش میگیرد و صدای گریه اش توی کوه میپیچد... 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]