گفتند :چرا زنی نمی خواهی ؟
گفت :هيچ زن شويی کند تا شوهر، گرسنه و برهنه داردش ؟
گفتند :نه . 
گفت :من از آن زن نمی کنم که هر زنی که من کنم گرسنه و برهنه ماند . اگر توانمی خود را طلاق دهمی ! ديگری بر فتراک با خويشتن غره چون کنم ؟ پس از درويشی که حاضر بود پرسيد :زن داری ؟ 
گفت :نی . 
گفت :نيک نيک است . 
درويش گفت :چگونه ؟
گفت :آن درويش که زن کرد در کشتی نشست و چون فرزند آمد غرق شد 
تذکره الاولیا
ذکر ابراهيم بن ادهم 
رنکینگ شماره یازده! 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]