گو درز شقایق؟
غمهای من 
و چشمهای من
و گیسوان من
و بیضههای من
 درد میکنند
خون
 رفته در شقیقه
خون
ایستاده در شقیقه
خون
 به گوز بر نمیگردد
به بیضههای دردناک خسته
به چشمهای یکسر سفید ناتوانم
- چه فایده خون در رگ
وقتی رگ
به چشمها و بیضهها برنمیگردد
چه فایده اینهمه رگ وقتی مرده
به مرد
و خون
به مرده برنمیگردد -
درد
مثل عبور نسیم از میان دامن
 عادی است
درد
دور کاسهی چشمها تنها نیست
اشک
اشکهای سرمه آلوده
به کاسههای چشمها برنمیگردد
 
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]