لوفتحامزا
بالا بال
مرغهای بسیاری
از کوه
به سوی دجله رفتند
و دجله
از صدای بال پرندگان پر شد
و بچه های اهوازی
با پر مرغابی ها
- و درست
در همین لحظه گفتم مرغابی ها
تا همین حالا
و نمی دانستید
و نمی دانید
چشم های سیاه رنگ و لغزان این هزار  هزار مرغابی
فقط توی کله ی من بود
و شما نمی دانید
چه دردی دارد
که چشمهای این همه مرغابی
توی
کاسه ی سر آدم باشد
و حالا هم
حالا که گفته ام هم
حتی
هنوز هم
این همه مرغابی
توی کله ی من 
چرخ می زنند
و حالا هم
حتی حالا هم
شما درد من را نمیفهمید -
و شما پر ندارید
شما مگر اهل اهوازی؟
شما چه می فهمی پر
برای بچه اهوازی یعنی چه
و حتی
حتی من هم نمی فهمم
دل کوه
که سنگ نیست
که جوهر است
برای پرنده هایش
چه دردی کشیده بود
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]