ترس
دامان زرد لطیفش را
گشود از ما
و ما 
مثل خرده های شیرینی
فریاد زنان روی فرش ریختیم
من در کنار گلبرگ های عنابی قالی
تو دور از من
در میان سفیدها
خورشید
کمکم میآمد
و سایه ها کمکم
بلندتر می شد
- وقتی که دانه ی شیرینی باشی
و از دامن سرد ترس 
افتاده باشی
سایه های دراز غروب
معنای تلخی دارند -
آمدند مردم
ناهار خوردند مردم
خستگی در کردند
تشک پهن کردند
و از دامن زرد ترس
 ما
من در کنار گلبرگ عنابی
تو در میان سفیدها
تو
 دور از من
میان سفیدها
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]