تمارین - رتیل گزگز انار درشکه دیو زانو
هر شب شد
و هر رتیلی درخت شد
و هر درختی گل انار  داد
و تخت های بی خیال
آی آی و گزکز کردند
هر شب شد
و باز هم پرنده ها
دل بسته
دیوها را
در درشکه ها بستند
و صدای شکستن زانوی اسبها
خواب را
از ستاره ها گرفته
 بیدار و
شادمان و آسوده بودند
هر شب شد
و کاش دیو کوچکی هم من بودم
کاش
 
 
    
  
  
  [+] --------------------------------- 
   
   
   [0]