Pages

10/29/2008

همیشه سخت نیست

Lise Sarfati, USA. Texas, Austin. Samantha

صبر کرد
صبر کرد
صبر کرد
صبر کرد
دستمال هن کرچفی را
که میز را
با آن
و اشیائ تیز را با آن
و لیموی ریز را با آن
روی چشمهای هیزم ببند
نمی توانم دنیا را
سوارهای دشمن
روی کوهها هستند
خط سیاه نیزه ها پیداست
پادشاه کس کش خوابیده
خدا را شکر
که من یک گل هستم
و به گلها نمی شود تجاوز کرد

***

نگرانم اما
پشه ها بیشتر از همه
مزاحم خود هستند
دائم سردشان است
مدام در گوش مردم ویز
علاوه بر آن
قبل اینکه آفتاب
می میرند
اژدهاک
چاردست بود
نیکو بود
موهای نرم داشت
و لبخند شیرین
با دانه های برف شمالی
روی ابروهاش
اژدهاک اسب نداشت
وگرنه در می رفت
بال نداشت
وگرنه در می رفت
مال دنیا نبود
رفته بود
و مردم
حرفهایش را

10/28/2008

می رویم چمن
به این بهانه که با
درها را می بندیم
به این بهانه که
یا
بهانه دیگر
مثلا گرما
لخت می رویم توی فواره ها
یا
اگر پلیس شد
تیس تیس شد
با صدای چراغهای قرمز می رقصیم
دست می زنیم دنیا را
پر می شویم از هم
و روی ناله ی شبدرها خوا

دردهای ما را
دردهای شبدرها را
تن های ما
بس
اهدناالصراطی
رک و راست با خدا گفتم
اگر چه ضا
ولی اهدنا
یعنی نه نا
نا نه
من
اهد من به صراطی
که سوی او باشد
یا صلاتی که
رو به او باشد
انک انعمت
حواسم هست
در این حدش هم
قبلت
انعمتی
ولی ببین
نعمتت سرت را
نه
گه خوردم
سرور مایی
بیا و کمی من را
هان ؟
هر چه نزدیکتر شد
دوس ترش دارم
دوست دارم
بر چمنهای دنیا بخوابم
از ابرهایش آویزان باشم
شاتالاق کنم
توی جوب آبهاش
دوست دارم
آخر
انتهای
ته
اند
هاستلر
در
لاس وگاسش باشم
با سفیدترین توپ دنیا
میله های بلند
انگشتهای نازک
با کت مخمل سبز
رنگ دنیا
دوست دارم
ستاره باشم توی آسمانش
ماهی توی رودخانه
درخت در خیابان جردن
امانم نمی دهد
نمی گذارد
کثافتم می زند
و اینها
گرخرسگجیشک

خرس توی طوفان می خوابد
گرگ از زمستان در آمده
سگ به حرف بد عادت دارد
تکه نان برای گنجشکها کافی است
هر چه دوست داری بد باش
من به این سادگی نمی میرم
شب معنیش
ساکت است
شب معنیش
شب نیست
سیاه نیست
یا غم نیست
شب ساکت است
صبور است
نگاه می کند
و همین

10/27/2008

برای من دعا کن
به تو گفته بودم
گفتم
خدا مرده
ولی صدای دعایت
به روح او
آرامش خواهد داد
قدری من را بنویس
بی توجه
ولی نرم
مرا مقداری بنویس
و تکرار کن مرا
تا
کاغذ تمام شود
کسی
کسی
همیشه
هیشکسی من را
از توی ناودان صدا زد و رفت
و طبل زد
روی پشتم
خمیر
و با شیشه ام برید
تا تریشه تریشه
هیشکسی همیشه
سراغ من را
و گفت از ماه
و نردبان من شد
به سوی هیچ جا
به سوی هیچ
و هیچ هویج خرگوشهای مست است
روی شانه هایت بوسه
من بال در آوردم
گذشتم از
ابر و اینها
روی دستانت بوسه
بالا رفتم از دماغه های نیک
پرچم زدم بر تمام قله هایم
روی چشمهایت بوس
من تمامت را
جور دیگری دیدم
طوری
که هیشکس نبوده است
بر دهانت بوس
کلا برای کیفش
همینطوری

10/26/2008

ژا ما
پی
خسه ام ولله
ژا ما پی
خسه ام
و وخت شهریور
و اینکه برگها
اینکه زرد
و رودخانه
و ماهی
ژا ما پی
خوش به حالت
و ماهی آزاد
گفت "یوگا نو گوبولی تیا مونا که نوری او نو ما" و گفت "تیوکی بوکی کابوکی کی با کی مالومانی نی" و گفت"جاپون هم عرفای بزرگی دارد از جمله استاد هاکاییدو کوزو مانو" و ما همه عنکف بودیم
من
به دره رسیدم
و کوه
با شتاب جی از من
بالاتر رفت
این جی علامت پرتاب است
جی استرینگ چیز دیگری است
و جی اسپات جای دیگر
جی جی یکجور خطاب جوادی است
جی لو کون گنده دارد
جی کی اسم کوچک مادِر
پاتر است
جی اس اسم چیز خاصی نیست
همینطوری است
این حرفها برای این
که بگویم
من افتادم از کوه
با شتاب جی
اجی مجی
افتادم از کوه
و دیگر زنده نیستم
نگران نباش
دلیل کافی بود
و زندگی هم
سخت بود طبعن
یکیشان
جور غریبی به پاهای من نگاه کرد
مثل سوسمار
نفس می کشید
مثل زامبی بوی بد می داد
گفت خانه ی شما را باید
و بی توجه به مادرم از
حیات ما رد شد
از تمام پله ها بالا رفت
و بازاز روی نرده ها پرید در حیات
و باز پرید در حیات
و دانه دانه ی گلبرگها را کند
محمد می خندید
آمدند ولی توی خانه
اگر چه حمید شاکی بود
و پشت کرسی نشستند
و گفتند
خانه ی شما را باید
و تکرار نمود
خانه ی شما را باید
فلک در قصد آزارم چرایی
گلم گر نیستی خارم چرایی
تو که باری ز دوشم بر نداری
میان بار سربارم چرایی

10/25/2008

من خودکشی نکردم
دنیا
خسته بود از من
جامه دانم مرا
از روی پل به رودخانه انداخت
دوان به سوی تو آمد تا
لباسهایت را
گفت
افسوس
بلند گفت
افسوس
خیلی بلندتر گفت
افسوس
و مردم گفتند
چته؟
چرا داد می کشی؟
گفت "آنانکه سکوت می کنند نمی دانند و آنانکه می گویند نمی دانند" و گفت "این حرفهایی که درباره دانایان ساکت گفتند همه کس شر بود"
آغشته ی تو شدم
عینهون درخت که آغشته ی باد
مثل شمع که کشته ی پروانه
در تریپ تا خالی بندی و اینها
مثل افسانه
تا پریدن از کوه
و افتادن در
مثل رفتن دریا
کله کردن از دنیا
خوابیدن با
ها
این خوابیدن با
حواست هست ؟
تمام این چند روزه را من ؟
حواست هست ؟
جواب نمی دهد این اکنون
و خاطر را
به سوی باز تشویق می کند
و جویبارهای
کلمه
که می پرد از من
پلک
به آرزوهایی
چو آب می رود از من این اکنون
و می شوید مرا
بدون ذره ای
و قطره قطره در خود
می گیرد مرا

10/22/2008

دکمه های لباست را
فاتحانه ببند
کوه ها
همیشه کوهنورد را
فتح می کنند
و لبخند بزن
بگذار کوهنورد بیچاره هم
با خودش
خوش باشد
تنهایی
من تنهایی به جنگ دنیا رفتم
خارم گاییده شد
دهنم سویس شد
و زیر لب زمزمه کرد
"مال این حرفا نیستی جوجه"
من عکس خود را
دیدم در آب
و مارهای من
از عکس من در آب
بسیار ترسیدند
و من
عاشق مارهای خودم شدم
یادگار بوسه ی خورشید
من عکس خود را
در آسمان دیدم
آسمان من بودم
و دستهای من
مارهایم بود
تبلیغ پیلتن بودم
با چشمهای سرمه کشیده
دژم
فریاد زدم فری
من اژدهاکم
چه داشتی پشت من
کس می گفتی
اگر خایه داری
بیا حالا
من مرده ام
و سالهاست
کسی سراغم را
از شب نمی پرسد
استخونستان

غروب جمعه ی کارون
دلم در اکنون است
غروب روز شهریور
صدای جیغ بچه
سیا
چادر دختر
در آب
عکس مارهای مرده
یاد شارکهای کوچک
با
توی قیر
گیر
پرنده ی ماهی خوار...

- بوی نفت
آهوی من را هم
دیوانه کرده است
گیج میزند
فلج
غلت می خورد
تپه هایم را
زخم می شود تنش
عین جویبار
سرخ می شود تنش
سرخ نخل
نخل هم لابد
گیسوانش را
می فروشد به
آتش باد...

- ناراحتم
و تب دارم
غصه هایم دارد
می زند از تنم بیرون
این تلمبه ها
دستهای طعم آهن دارند
و اما آهن
آهن
معنی من را
حرص آدم را
شیر من دارد
می زند بیرون
از کناره های ناخنهام
ماهیان ابله
تا کی آخر دِریا دِریا؟
من هم آخر
زمین شما هستم

10/21/2008

درباره شعرهای خودت فکر نکن.
درباره ی خودت فکر نکن
فکر نکن
شناگری که فکر دستهایش باشد
نه من
غرق نمی شوم هرگز
جوراب ضایعی که آن شب پاره شد را بپوش بعد من
جوراب ضایعی که آن شب پاره شد را دربیاور بعد من
جوراب سیاهی که تازه خریدی را بپوش بعد من
بعد من
بعد من
بعد من
آدم وحشی بود
انسان ابله شد
هر دو تا آزار می دهند
از دیدن خودم توی آینه
هر دو تا من را...
یک ترانه ی تازه
یاد می گرفتم کاش
یک شعر تازه می گفتم ای
تا برای تو می گفتم
خاصه اینکه
درباره ات دیگر
پروسه ام آسان بود
من چلانده شدم به اشکهام
و اشکهام بخار شد
به افکارم
و فکرهام
توی ابر فکرهام
قلب قرمز درخشید
حالا بیا و درسدش کن
قلب قرمز و اینها
ابتدای ناچاری است
شاعر ناچار
پیرمرد بیچاره
جز تعظیمش
و بوسیدنهاش
چیز دیگر
برای ارائه ندارد
باز هم با او می خوابی؟
بیا تمامش کنیم
می ترسم همیشه از این جمله
بیا تمامش کنیم
کلیدها را
گم کرده بودم
آفتاب بود
من
پرده بودم
رگم را بریده بود آفتاب
و نور از من
فواره می زند هر شب

10/20/2008

زنها تا ابد تنها


Lise Sarfati
USA. Texas, Austin.

هستند
پروانه ی مرمرین
با بالهای گوشتی
و دنبلان و ماهیچه
پروانه ی خفاش
با رگ بنفش
روی آستین
و رگهای سبز
توی پستان
توی دام یک اژدها افتاده

اژدهای سبز
چار کش
تیغ دار
آتش فروز
رعد فراز
دستها باریک
نگاهش تاریک
رنگ لبها بی رنگ
از دمبش در دهان پروانه
آویزان است
ساده نیست
سبز نیست
علوفه نیست
قرمز است
زیبایی است
آن را نباید خورد
نباید لگد کررد
حتی نباس عطسه کرد
باید گذشت
باید رد شد
بهتر است از آدم غنچه ای که بوده و آدم
گذاشته غنچه بماند
بماند
مهم است آدم هر چقدر سعی کند هم نتواند خفه بشود مهم است هر چقدر خسته شود هم نتواند بخوابد هر چقدر کثیف شود هم نتواند برود حمام هر چقدر گریه اش بگیرد هم نتواند بنشیند. آدم می تواند با نتوانستنهایش هم خودش را تعریف کند
آدمهای زیادی
تبریک گفته بودند
دستهای زیادی
خنده های زیادی
تیسد های زیادی
و کف کرده بودند
جمله ی حضار
چراغهای زیادی روشن بود
من آن وسط تنهایی
می رقصیدم
زیر نور چراغهای خودم
دور کیر خودم به عنوان پرچم
فقط حیف
تماشاچی نداشتم
سرم را
روی حرفهایت می گذارم
اگر رفتی
سرم را
روی حرفهایت می گذارم

سیاه می پوشم
اگر رفتی خوب
طبیعتا
سیاه می پوشم
ولی شب را
راحت
سرم را
روی حرفهات می گذارم

کمی با من صحبت کن

10/19/2008

خوب اولش اینکه به روی خودم نیاوردم ولی کارسختی است برایم بدون خواننده نوشتن آدم attention whore ی مثل من بدون توجه دیگران دیوانه می شود
من یاس فلسفی نگرفته بودم یعنی یاس فلسفی نتیجه اش در من این نمی شود این سوسول بازی ها مال سیبیل دارهاست من بدفرم کوسه ام از همان بچگیهایم
ترسم نریخته ولی فکر کردم اوضاع کمی بهتر است. اگر ترسیدم دوباره در اینجا را می گذارم
ننوشتن کار خنده داریست این مدتی که آپ نمی کردم مثل همیشه نوشته ام که فکر کنم الان می شود خواند که این دو ماهه چه گهی می خورده ام
از تمام آدمهایی که سر می زدند گاهی ممنونم
تا فردا بای
قربان همه اتان بروم
علی چلچله

10/18/2008

رسیدن به هیچ

فی الواقع فکر می کنم این سرانجام تمام کارهای دنیاست. از شر تمام زوائد خلاص می شوی و هیچ چیزی از تو باقی نمی ماند. شعر هم همینطوری است نهایت شاعری سکوت نیست. مثل اینکه یک تابلو خفن روی شیشه کشیده و پاک کرده باشی...
کورتن بیشتری به من بزنید
دردهای من سنگین اند
دنیا در
شکستن من
به افتخار رسیده
کورتن بیشتری به من بزنید
What is your name?
baby
What is your name?
GOD از من پرسید
answered I
"GOD
اسمی علیً
انا در مایه های بدبختی
"
GOD گف
"OH My GOD
چه اسم جوادی
انی شاه ان یراک سفیلا
اشتباه نکن
قتیلا نه
توجه کن خواننده ی ابله
سفیلا
حالا هی بپرس چرا
شب
توی کوچه می گردی؟
فکر می کنم با هستی به توافق رسیده ام یعنی نه اینکه رسیده باشد. من فهمیدم که هستی چیزی کیری است یعنی ایمان پیدا کرده ام و تصمیم گرفته ام با بی توجهی هستی را مجازات کنم...
گربه

خطهای صورتی
خطهای زرد
خطهای سرخ
خطهای غمگین مشکی
کلافهای کاموا
من را
به دستهای تو وصل می کنند

10/15/2008

با خودم گفتم
افسوس
و تو به افسوس من حسادتت شد
و آه کشیدم
و تو
دنبال رد پای آه من بودی
چشمهایم را بستم
گیر دادی که
باز کن باید
این زیر را خوب ببینم
یک لایه از پوست من را تراشیدی کامل
و بعد یک لایه از من را تراشیدی کامل
و من
کیف می کردم
کیف می کردم
نوریافیلا

من
عاشق بی ام و ی آبی هستم
چون
دنده اش شبیه بازوی مرد قوی است
و فرمانش
مثل دست دوست دختر چاقست

- روبروی اداره یک نمایشگاه است یک بی ام و دارد یک بی ام و ی سفید و من عقده ی بی ام و ی آبی دارم عاشق بی ام و ی آبی هستم و وقتی که عکسمم روی شیشه / ماشینم را... -

همیشه آبی می پوشم
و دختر پشت دسک تاپ لپ تاپم
آبی رنگ است
حتی
حتی آسمان و دریا را آبی می بینم
عشق من آبی است
من طرفدار پرسپولیسم
چون یعنی عشق
ولی عشقم
بی ام و ی آبی است
سوار عشقم می روم یک روزی
می رویم تا آبی دریا
دست یک مایوی آبی را می گیریم
کت آبیم را
روی شانه هایش
می رویم تا شمال
تا شمال
رک و راستش
من
بی آبرویت هستم
بی ام و ی آبی
و این عاشقی اصلا
خجالت ندارد
روستایی ها
زیاد خواب می بینند
جواد و دهاتی شو
بیلت را بردار
سر چشمه ها بنشین
شعر
می آید
کس شر
کس شر
کس شر
شعر من خیابان است
قلمم کی برد
ماشینها
شعرم را
آورده اند
می روم بردارم
بادهای شمال آمدند
با ندای همیشه ی سرما

"هااااااااااااام"

گفتند

"هااااااااااام"
بعد بنگ
روی سرفه های یخ را
خط کشیدند
امضا زدند
"هااااااااااام"
و روی گریه های باران هم

مهم است آدم
دریا باشد
بداند
باد
مهم است آدم
کوه باشد
بداند
یخ
مهم است آدم
باد باشد
بداند کوه
مهم است آدم
یخ باشد
بداند
کوه

- بیلاخ
این کیر را برای تو گذاشتم آقای منتقد
تا ... -

می گفتم
چی می گفتم ؟
ایرانی بودن چیز لذتبخشی است حتی وقتی توی پنجاه ثانیه ی آخر تیم آدم می بازد. و تیم حریف حال و حول کنان و اینهان. باز هم می گویم ایرانی بودن چیز لذتبخشی است. اگر به جام جهانی هم نرفتیم. اگر آمریکا این F37 خفنها را فرستاد و خوار ما را گایید یا این برادرها خوار مملکت را گاییدند باز هم می گویم ایرانی بودن اتفاق لذتبخشی است.
آنروزی که می میرم
خوشبختم
هر چقدر هم که بد
آنروز که دیگر نباشم خوشبختی است
و احساس خوبی خواهم داشت
هیچ کدام از اینها
نه اصلا
عمرا
فکرش را هم نکنید

10/14/2008

لامبادا بپوشید
شورتهای مقدستان را
لامبادا بپوشید
و آنقدر
سکس کنید
سکس کنید آنقدر
که اعضایتان بگسلد از هم

- خوب الله وکیلی
این پیام است؟
برای یک شعر

خوب از
...
که بهتر است
خوب ... هم
همان لامباداست
یک تکه نخ که
فرقی ندارد

- حرف حکیمانه ای بود

- موافقم
حرف حکیمانه ای بود
درخت سرو
معنی درخت سرو
ترانه هایی که
بعد از ظهر
شمشادها
می خوانند
مرا به اسم اولم صدا کرد
پنجره ها را گشود
و گفت
به درک
لخت باشم لااقل کمی
بعد هم سرما خورد
من باد پشت پنجره بودم
رفتم تا ته تنش
با اشکها و اینها
وضو گرفتم
نماز که خواند
چادرش شده بودم
گلی که در من
روییده
نرگسی کلفت است
صخره ای است
که توی دریا ریشه دارد
گلی مگس خوار است
زشت و لایق زمینی که از آن
ناامید و
قدبلند
تحملش کن
خاموشم کردند
آتشی که من بودم را

10/13/2008

گفت |جهان مدام می گوید هیش و ما هی حرف می زنیم"
دقیقه به دقیه شهیدتر می شوم
ساعت به ساعت
هیچی
کارت نداشتم
فقط اگر بوی کباب شنیدی از دل من بود
مدتی است خوردن را
ترک کرده ام
ذره ذره ضایع
می ریزم
چکه چکه در
کاسه ی افسوس
دقت کن
مفهوم جمله ی بالا این است
که من دارم
افسوس می خورم

10/12/2008

از تو می هراسم
تو
سثوال تمام جوابهای من را
می دانی
یالهایم را
به کلاغها بدهید
پرواز ترند از من
غازترند از من
گریه هایم را
به دشتها بدهید
خشک ترند از من
پرپشت ترند از من
لانه ام را
به آوارگیهای لاک پشت
دستهایم
مال اسبها باشند
کوچه ام را
بدهید بنفشه
ریشه دارد
گلدان هم
و پروانه های سفید
شعرهایم را
لای بادها بدهید
مثل پشم گوسفند
مثل گیس دخترها
شبها هنوز خواب می بینم
نرفته ام
هنوز هم
اینجا هستم
اگر مرا ندید
نگویید که نیستم
شبها
هنوز هم
خواب می بینم
حرفهای
گای
تای دیگرم
چیز دیگری که
دیگر از من
باقی نمانده
گفت "آنکه طرق می شناسد طریق نخواهد یافت زیرا طریق یکی است و طرق سرابند" پرسیدند " چگونه است شیخ؟" پاسخ داد "کیری است"
یک راهش این است که بگویم به گا رفته ام راه دیگرش این است که دیگران نمی فهمند راه حل دوم آسانتر است راه حل آسان بهتر است
چیز لطیفی بین ما است
آرزوی طربناکی
و لذتی
و هوسناکی
رطوبتی
گریه ای
فیلم ترسناکی
رابین هودی
داروغه ای
پدر تاکی
سرابی
آهویی
دیو سفاکی
خونی
کونی
کیری
پستانی
می دانی؟
خیلی از خبرها بین ماها هست
تمیز کرده ام خودم را
تمیز لیز
و تق زده ام خودم را
از تختهای ساسانی
رها کرده ام خودم را
مامانی
من را
در آغوش بگیر
و توی قبرم بخوابان
دیگر طاقتم را ندارم

10/08/2008

به دهقان دشت بگویید
یک کمباین سبز دارد
می آید از پشتش
اگر کنار نرود
کله اش را
توی یکی
از هزار شعر من
دختری با وحشت
جیغ خواهد کشید
کس شعر زیادتر بگو
کس شعرهای تو من را
تازه می کند
برای دیدن شب
باید آدم ایستاده باشد
شمشیر آدم دستش
اینگونه فکر می کردم
شب را
مثل جنازه دیدن
عالمی دارد
با چشمهای بسته دیدن
با کله شکسته
حالا این را فهمیدم
طبق عادت
پشت دریا کوهستان بود
پشت کوهستان دریا
تکرار خورشید هر روزه
تکریر سکس در پوزیشن سگها
تکبیر خمیردندان نعناعی
آب کشیدن از تن خسته
با طنابهای V
یا شورتهای S
طبق عادت
هر چه ما رفتیم
پشت دریا کوهستان بود
پشت کوهستان دریا
بدون خط کشی برای پیاده
بدون چراغ راهنمایی
از تو می گریزم
تنهایی برای من بهتر است
قلبم یارای دیدنت را ندارد
آزارم می دهی
خسته ام می کنی
می شکنی من را
دلم تو را می خواهد
کجایی؟
چرا نمی آیی؟

10/07/2008

بار آخری که فیلم پورنو دیدم احساس تازه ای داشتم این علامت یک اتفاق خیلی عجیب است که فکر می کنم من فکر می کنم اتفاقها فکر نمی کنند که آدم...
داشتم به لمبرهای یک زنی فکر می کردم
که غیر از تو بود
سیگار می کشیدم
آری
در خیال خود
سیگار هم می کشیدم
و حتی آن را
می تکاندم
سیگارم را
و داشتم به لمبرهای یک زنی فکر می کردم
که غیر از تو بود
بگیر حمیرا
یا ملیحه
یا مینو
و آهنگ طوانی خفن گوش می کردم
و لیوان ویسکی
خیار شور تلخ
جوادترین مزه مشروب دنیا
صحنه بسیار روشنفکرانه ای بود
آماده برای
طنطنه اشعار
تکلم کلام حق از بالا
و دکلمات مکلل و از اینها
بعد
در جوادترین قسمت خیالم
تو
با چادر آمدی
چادرت را به گردن من
گره زدی
و مرا
دور سر چرخاندی
گفتی
"سیگار؟
چشمم روشن سیگار؟"
و من ترسیدم
آخر اگر من را
ول می کردی
به جای دوری پرتاب می شدم
درگیر احساسات داغانم بودم
صحنه طبعن سکسی بود
آخر چادرت گردن من بود
و تو
خسته و
عرق کرده بودی
"این چرخش
این چرخشها
این گردش مداوم شب در روز
سرم گیج می خورد بانو
سرم گیج می خورد
مرا زمین بگذار"
گفتی
"سیگار؟
باید تنبه شوی سیگار؟"
دلم خیلی می لرزید
ولم می کردی
اگر قضیه ی لمبر را می فهمیدی
گریه ام گرفت
و همینطور که می چرخیدم
اشکم
به دیوارها پاشیده می شد
دستها
زبان و دستها
و تن
کس گفته اند
راههای گفتن زیاد است
گفتن راه دانستن بود
و ما
سکوت کرده بودیم
احتیاط کن
سگها بازند
اسبها بازند
دنیا باز است
و پایت را
برایت را
دندان
احتیاط کن
مبادا بعد
بارانی که می بارد
چاره اش
چتر است
با کلاسی
ولی بارانی که
توی کفشت رفته
بارانی که هرگز بخار نخواهد شد
نعل من
روی سنگها صدا داد
و با یک
هن ساده
من یونیکورن
بلند شاخ
داراخ
رو به آسمان پریدم

10/06/2008

با نوشتن تفریح می کنم
می خندم
گریه می کنم
دفن می شوم
مردن بهترین قسمت تفریحات من است
دندان مصنوعی
در دهان زخم دنیا
مکروبی
intruder
ویروسی
سیاه با لکه های برنزه
سرشار از
اعتماد به نفس
من
بو

10/05/2008

داستان مرد کون گشادی که یاد گرفت جنازه را بسوزاند

روزیکه
مرده های شهر
از روی هم لغزید
و خش گربه ای از
جنازه روی هم
خوب من
ترسیدم
کار من سخت بود
مرده ها اگر می ماند
اگر
این هیولا
زامبی می شد
کار من
اشکالش
من فقط هوا را
زامبی آلوده کرده بودم
- اسب دست داشت
ماده اسب داشت
چار پا نبود
با مماخ کبریتی
و یالهای ارغوانی
صورتی حتی
در آفتاب

- مرد دست نداشت
مرد شهید بود
با گیسهای سیاه
با پرچم سبز
مرد دست نداشت

- قسمت آخر بود
خورشید می تابید
مگس روی
و آفتاب در بالش
ارغوانی بود
صورتی حتی

- روی تپه اسب
دست داشت
مرد
ماده اسب داشت
اسم اسب او
ذوالجناح بود

-گریه اصلا بد نیست
اتفاقن در این قسمت
و البته کلا
مناسب است
بهترش هم که
مال زن باشد
زن توی گرمای تابستان دلچسب است
هاه هاه من خیلی سفاکم
شمربن ذی الجوشن گفت -

- گربه توی تابستان
عبور گربه ی داغ
از توی تابستان

- شهر پر از هلاکو بود
مردم از هم
و جوری را
آخرش یکجوری

- شیخ می دوید

- گربه می دوید

- اسب می دوید

- تابستان بود
گفتند
پاییز را
ونیز را
گفتم
هه
بلند گفتم
هه
دردهایم ساکت شد
همین کافی است
سرنوشت من را
من را آرام
سرنوشت
در باکلاس ترین تریپ ممکن
جنازه ی من

- باید اعتراف کرد
باید گفت
جنازه ی یک قهرمان باید

- وقتی جنازه ات را دیدم
کله نداشتی
سرت را بریده بودند
و دستهایت
خسته بودند

- من با کلاس بودم
آهای من
قهرمانی
با کلاس تر بودم

- مسلسل زیاد بود
شمشیر زیاد بود
حق نداشتیم
حق نداشتند

- تانک اولی
تانک دوری بود

- دوری خیلی سخت است
محسن جان
دوری خیلی سخت است
خسته ترینها
نصیب تنها ترینها هستند
من خسته بودم
و تنها بودم
و بی نصیب بودم
نصیب خودم شدم

10/04/2008

دنیا جای عجیبی نیست این جمله را که می نوشتم می خواستم بنویسم دنیا جای عجیبی است ولی بعدا به این نتیجه رسیدم که واقعا دنیا جای عجیبی نیست عجیب معنی ندارد یعنی معنی دارد یعنی همه چیزش همینطور است همه چیزش هم هست هم نیست عجیب بودنش هم همینطور است هم هست هم نیست
تمام کتاب های دنیا را بخوانید
آن پند تا که من نمی نویسم را که
نمی توانید
دانش من
هنوز از شما بیشتر است
هر جای تو که...
من برای تو
زخم می شوم
ساده نیست
که توک می زنند به تو
درختها
دارکوب خوب من
نیش می زنند به تو
اسبها
زنبور خوب من
لگد می زنی به من
و جای سمب تو
بر شکمبه ام
کیف می دهد
کیف می دهد
کیف می دهد
پنج شنبه بند رخت ندارد
و آسمانش بی خط
غروبی بیابانی است
شنبه
نوار مشکی دور بازوست
علامت اینکه
ساطور
و اینکه
سیبیل
و اینکه
دیگر اینکه
یکشنبه
هوادار شنبه است
جواد و غمگین تر
دو شنبه
اوج بدبختی است
سه شنبه فرهاد است
چارشنبه آنقدر
و تازه
پنج شنبه بند رخت ندارد
و آسمانش بی خط
غروبی بیابانی است
و گفت "زنان دریایند شما ساحلید دریا در کنار ساحل زیباست ساحل در کنار دریا خوشبخت است" و گفت "ساحل بی دریا بیابانیست دریای بی ساحل دنیاست"